
ماجرای بازداشت دزد بدشانس، 30دقیقه پس از سرقت
دستبرد سارق مسلح به طلافروشی با مواد آتشزا
مرد 37ساله مسلح با آتش زدن بنزین مقابل مغازه طلافروشی در قرچک ورامین و شکستن شیشه ویترین طلا دزدید اما در فرار ناکام ماند. به گزارش خبرنگار جامجم، این متهم 37ساله ساعت16 یکشنبه پنجم تیر امسال به مغازه طلافروشی در محله قرچک دستبرد زد و بعد از 30دقیقه تعقیب و گریز پلیسی در سهراه افسریه تهران بازداشت شد. 13النگوی طلا و تعدادی انگشتر سرقتی، سلاح کلت، 19 فشنگ و خشاب از وی کشف شد. متصدی طلافروشی هم در جریان سرقت دچار جراحات شده که راهی بیمارستان شد. سارق مسلح که دختری 6 ماهه دارد دیروز به شعبه اول بازپرسی دادسرای ناحیه 34 تهران منتقل شد و ادعا کرد بهدلیل بدهیهایش و مشکلات مالی دست به این سرقت زده که ناکام مانده است. بازپرس اکبری، بعد از ثبت اظهارات این سارق باتوجه به اینکه وقوع سرقت در شهر دیگری بود با نبود صلاحیت رسیدگی، پرونده را به دادسرای شهرستان قرچک ارسال کرد.
چه شد به فکر سرقت افتادی؟
ماهی سهونیم میلیون تومان اجاره خانه میدادم که با بقیه هزینهها ماهی 10میلیون تومان میشد.
سلاح از کجا آوردی؟
شانزده روز قبل از سرقت، 15 میلیون تومان به مردی در باقرشهر دادم و سلاح و فشنگها
را خریدم.
پیش از این به آن طلافروشی رفته بودی؟
سه باری طلافروشی نزدیک خانهمان را زیر نظر گرفته بودم.
از روز سرقت بگو.
به همسرم گفتم وسایل را جمع کند، عصر برمیگردم تا برای چند هفتهای به تبریز نزد خانوادههایمان برویم. سلاح، فشنگها و بطری بنزین برداشتم و سوار پژو 405 خود شدم و ساعت نزدیک چهار بعدازظهر نزدیک طلافروشی رسیدم. ماسک زدم، خودرو را در 200 متری مغازه پارک کردم. بخشی از بنزین را پاشیدم مقابل مغازه و آتش زدم، بقیه بنزین را با بطریاش آتش زده و پرت کردم سمت داخل مغازه، تیری هم به ویترین شلیک کردم که شیشهها شکست و صدای انفجار آمد. دود همه جا را گرفت تا تصویرم را دوربین ثبت نکند. مردم وحشتزده به اطراف فرار کردند. آمدم همه طلاها را بردارم که صدای زنگ خطر بلند شد، 13تا النگو و تعدادی انگشتر را برداشته و داخل کیفم ریختم.
چطور بازداشت شدی؟
سوار خودرویم شده و در حال فرار بودم، ماموران متوجه شدند و دنبالم آمدند. با تیراندازی شیشههای عقب خودرویم را شکستند، سه تیرسمتشان شلیک کردم. به سمت سهراهی افسریه رفتم که گشت پلیس دیگری آنجا بود. خودرو را رها و پیاده راه افتادم. سلاح و کیف طلا دستم بود، خواستم سد راه رانندگان شوم و با گروگان گرفتن یکی از آنها به فرارم ادامه دهم که ماموران خلعسلاحم کرده و بازداشت شدم.
پیش از این چهکاره بودی؟
با دامادمان در کارگاه تولید بستنی کار میکردم او بعد از اختلاف با پدرم مرا اخراج کرد که بیکار و بدبخت شدم. خواستم یکبار با خوردن قرص به زندگیام پایان دهم که بهخاطر دخترم منصرف شدم. دست بهسرقت طلافروشی زدم تا پولدار شوم. میخواستم بروم شهرستان و طلاها را بفروشم، یک کارگاه تولید بستنی راه بیندازم و زندگیام بهتر شود که بازداشت شدم.