پا توی کفش تاریخ
همه ما میدانیم که تاریخ غیرقابل تغییر است اما از آنجا که ذهن سیال و مرغ خیال ما عادت به بلندپروازی دارد، در این قطبنما که خواهید خواند، به سراغ چهار رویداد تاریخی رفتهایم و هر یک از آنها را از دو زاویه مورد بررسی قرار دادهایم. یک زاویه، روایت اصلی اتفاق است و زاویه دیگر روایت آن رویداد در شرایطی متفاوت است. شرایطی که تاثیر تکنولوژی را در آن حس کنیم. پس تا دیر نشده، دو چشم مبارک را ببرید سمت روایت یکم و تا پایان آخرین روایت با ما باشید.
روایت اول
زاویه اول
یوسف که در مبارزه با آن زن و هوسهای سرکش نفس پیروز شده بود، احساس کرد که اگر بیش از این در آن لغزشگاه بماند، خطرناک است و باید خود را از آن محل دور سازد. بنابر این با سرعت به طرف در کاخ دوید تا در را باز کند و خارج شود. هفت در نیز به اذن خدا گشوده شدند و همسر عزیز مصر نیز بیتفاوت نماند. او نیز به دنبال یوسف به طرف در دوید تا مانع خروج او شود و برای این منظور پیراهن او را از پشت کشید و پاره کرد. ولی هر طور بود، یوسف خود را به در رسانید و در را گشود، ناگهان عزیز مصر را پشت در دیدند. در این هنگام همسر عزیز از یک طرف خود را در آستانه رسوایی دید و از سوی دیگر شعله انتقامجویی از درون جان او زبانه میکشید. نخستین چیزی که به نظرش آمد این بود که یوسف را متهم کند. با قیافه حق بهجانبی رو به سوی همسرش کرد و گفت: «سزای کسی که به خانواده تو قصد خیانت داشته، بهجز زندان یا عذابی دردناک چه خواهد بود؟»
زاویه دوم
پوتیفار (عزیز مصر) بهسرعت دستور میدهد تمام دوربینهای مداربسته بررسی شوند تا مشخص گردد درون حریم زلیخا و پشت هفت در بستهشده، چه اتفاقاتی رخ داده است. ضمنا با کنترل کردن اینترنت طی هفتههای آینده در شهر مصر، امکان ارسال هرگونه خبر یا اطلاعات خاصی درباره این اتفاق با محدودیت زیادی مواجه میشد.
روایت دوم
زاویه یکم
عدم توجه لطفعلیخان به توصیهها و پیشنهادهای کارشناسان اقتصادی مبنی بر امکان به درازا کشیده شدن محاصره و کمبود آذوقه، سبب شد تا کرمان طی محاصره دچار قحطی شود. پس از آغاز محاصره کرمان، آغا محمدخان دستور داد تمام قنواتی که آبشان به کرمان میرسد را کور کنند تا مردم کرمان دچار تشنگی و بیآبی شوند اما لطفعلیخان این مورد را پیشبینی کرده بود و دستور داده بود چاهها و قنواتی در شهر حفر کنند تا مردم کرمان طی مدت محاصره از حیث آب در مضیقه نباشند. البته این مقاومت بیفایده بود و پس از افتادن شهر به دست ارتش خان قاجار، لطفعلیخان به همراه عدهای از یاران وفادار خود به شهر بم گریخت. معروف است آغامحمدخان قاجار پس از فتح شهر کرمان دستور کور کردن تمام مردان کرمان را صادر کرد. در نهایت لطفعلی خان نیز توسط وزیر خود یعنی ابراهیم کلانتر لو رفت. او کور شد و سپس کشته شد.
زاویه دوم
یکی از کسانی که توسط آغا محمدخان قاجار کور میشود با به وجود آوردن کمپین me too در اینستاگرام، این اتفاق را علنی میکند و دعوت میکند تا بقیه افرادی که به این مصیبت دچار شدهاند، این هشتگ را داغ کنند. ابراهیم کلانتر نیز با فرستادن لوکیشن برای واحد ارتباطات ارتش قاجار، محل اختفای پادشاه زند را میدهد و کار اصلا به محاصره شیراز نمیکشد.
روایت سوم
زاویه یکم
درپی کشمکشهای متعددی که در سالهای ۱۲۸۶ و ۱۲۸۷ بین محمدعلیشاه قاجار و مجلس شورای ملی روی داده بود، در روز دوم تیر ۱۲۸۷، شاه مجلس شورای ملی را منحل و در تهران حکومت نظامی اعلام کرد. گرچه شاه اعلام کرده بود همچنان به مشروطه وفادار است، بسیاری از مشروطهخواهان در تهران و سایر شهرهای ایران دستگیر یا فراری شدند. در تبریز، اما نیروهای حکومتی نتوانستند کنترل شهر را در دست گیرند و مجاهدان مشروطه به رهبری ستارخان و باقرخان، دست به مقاومت مسلحانه زدند. مقاومت مردم تبریز امید مشروطهخواهان را زنده نگه داشت و در حالی که فعالان سیاسی تبعیدی و علمای نجف کودتای محمدعلیشاه را محکوم میکردند، در رشت، اصفهان و تهران، جنبشهایی شکل گرفت که نهایتا به تسخیر این شهرها توسط مشروطهخواهان انجامید. یکی از ویژگیهای منحصربهفرد این رویداد، مداخله ایل بختیاری در جنبش مشروطه بود که اولین مشارکت یکی از ایلهای ایرانی به نفع جریان مشروطه محسوب میشود.
زاویه دوم
ستارخان صبح روز انحلال مجلس، اقدام به تأسیس یک گروه واتساپی میکند و لینک آزاد گروه را برای چندین نفر از نیروهای مشروطهخواه رشت به فرماندهی محمدولیخان تنکابنی و یپرمخان در قزوین و سردار اسعد بختیاری و سردار مریم بختیاری و همینطور برای برادرش باقرخان ارسال میکند. دروازه تهران را به عنوان عکس نمایه گروه انتخاب میکند و اسم گروه را نیز میگذارد: «اکیپ فتح تهران» و بعد از ارسال اولین پیام، صبح فردا قشون به تهران میرسد.
روایت چهارم
زاویه یکم
زندگی عطار نیشابوری انگار با جنگ گره خورده؛ تا جایی که شروع و پایان زندگی او به جنگ ختم میشود. دوران کودکی عطار با طغیان غزها همراه بود. واقعه دردناکی که نیشابور را به ویرانی و نابودی کشاند. در این حادثه تمامی آثار فرهنگ و تمدن شهر نیشابور از بین رفت. حتی در کتابهای تاریخی درباره این اتفاق آمده است که «غزان به نیشابور تاختند، وارد شهر شدند، شهر را به نحوی ظالمانه غارت کردند و آن را چنان کوبیدند که با زمین هموارگردید. اهالی نیشابور را از کوچک و بزرگ به قتل رسانده و شهر را آتش زدند.» این درحالی است که در این زمان عطار نیشابوری شش یا هفت سال بیشتر نداشته است. از طرف دیگر پایان مرگ عطار نیشابوری نیز با حمله مغولان رقم میخورد. مغولانی که به کشتن این شاعر هم بسنده نمیکنند و حتی آثار و کتابهای او را نیز به آتش میکشند تا جایی که میگویند آثار باقیمانده او مثل«مصیبتنامه»، «منطقالطیر»، «مختارنامه» و... کتابهایی هستند که قبل از حمله مغول به بیرون از شهر برده شدهاند.
زاویه دوم
عطار سه دقیقه قبل از حمله مغولها به نیشابور، فایل تمام آثار خود و نیز پیدیاف تمام کتابهای کتابخانه شهر را داخل یک فایل زیپ میکند و برای چند نفر از اقوامش فوروارد میکند.
سیدسپهر جمعهزاده / با تشکر از محمد طائب
زاویه اول
یوسف که در مبارزه با آن زن و هوسهای سرکش نفس پیروز شده بود، احساس کرد که اگر بیش از این در آن لغزشگاه بماند، خطرناک است و باید خود را از آن محل دور سازد. بنابر این با سرعت به طرف در کاخ دوید تا در را باز کند و خارج شود. هفت در نیز به اذن خدا گشوده شدند و همسر عزیز مصر نیز بیتفاوت نماند. او نیز به دنبال یوسف به طرف در دوید تا مانع خروج او شود و برای این منظور پیراهن او را از پشت کشید و پاره کرد. ولی هر طور بود، یوسف خود را به در رسانید و در را گشود، ناگهان عزیز مصر را پشت در دیدند. در این هنگام همسر عزیز از یک طرف خود را در آستانه رسوایی دید و از سوی دیگر شعله انتقامجویی از درون جان او زبانه میکشید. نخستین چیزی که به نظرش آمد این بود که یوسف را متهم کند. با قیافه حق بهجانبی رو به سوی همسرش کرد و گفت: «سزای کسی که به خانواده تو قصد خیانت داشته، بهجز زندان یا عذابی دردناک چه خواهد بود؟»
زاویه دوم
پوتیفار (عزیز مصر) بهسرعت دستور میدهد تمام دوربینهای مداربسته بررسی شوند تا مشخص گردد درون حریم زلیخا و پشت هفت در بستهشده، چه اتفاقاتی رخ داده است. ضمنا با کنترل کردن اینترنت طی هفتههای آینده در شهر مصر، امکان ارسال هرگونه خبر یا اطلاعات خاصی درباره این اتفاق با محدودیت زیادی مواجه میشد.
روایت دوم
زاویه یکم
عدم توجه لطفعلیخان به توصیهها و پیشنهادهای کارشناسان اقتصادی مبنی بر امکان به درازا کشیده شدن محاصره و کمبود آذوقه، سبب شد تا کرمان طی محاصره دچار قحطی شود. پس از آغاز محاصره کرمان، آغا محمدخان دستور داد تمام قنواتی که آبشان به کرمان میرسد را کور کنند تا مردم کرمان دچار تشنگی و بیآبی شوند اما لطفعلیخان این مورد را پیشبینی کرده بود و دستور داده بود چاهها و قنواتی در شهر حفر کنند تا مردم کرمان طی مدت محاصره از حیث آب در مضیقه نباشند. البته این مقاومت بیفایده بود و پس از افتادن شهر به دست ارتش خان قاجار، لطفعلیخان به همراه عدهای از یاران وفادار خود به شهر بم گریخت. معروف است آغامحمدخان قاجار پس از فتح شهر کرمان دستور کور کردن تمام مردان کرمان را صادر کرد. در نهایت لطفعلی خان نیز توسط وزیر خود یعنی ابراهیم کلانتر لو رفت. او کور شد و سپس کشته شد.
زاویه دوم
یکی از کسانی که توسط آغا محمدخان قاجار کور میشود با به وجود آوردن کمپین me too در اینستاگرام، این اتفاق را علنی میکند و دعوت میکند تا بقیه افرادی که به این مصیبت دچار شدهاند، این هشتگ را داغ کنند. ابراهیم کلانتر نیز با فرستادن لوکیشن برای واحد ارتباطات ارتش قاجار، محل اختفای پادشاه زند را میدهد و کار اصلا به محاصره شیراز نمیکشد.
روایت سوم
زاویه یکم
درپی کشمکشهای متعددی که در سالهای ۱۲۸۶ و ۱۲۸۷ بین محمدعلیشاه قاجار و مجلس شورای ملی روی داده بود، در روز دوم تیر ۱۲۸۷، شاه مجلس شورای ملی را منحل و در تهران حکومت نظامی اعلام کرد. گرچه شاه اعلام کرده بود همچنان به مشروطه وفادار است، بسیاری از مشروطهخواهان در تهران و سایر شهرهای ایران دستگیر یا فراری شدند. در تبریز، اما نیروهای حکومتی نتوانستند کنترل شهر را در دست گیرند و مجاهدان مشروطه به رهبری ستارخان و باقرخان، دست به مقاومت مسلحانه زدند. مقاومت مردم تبریز امید مشروطهخواهان را زنده نگه داشت و در حالی که فعالان سیاسی تبعیدی و علمای نجف کودتای محمدعلیشاه را محکوم میکردند، در رشت، اصفهان و تهران، جنبشهایی شکل گرفت که نهایتا به تسخیر این شهرها توسط مشروطهخواهان انجامید. یکی از ویژگیهای منحصربهفرد این رویداد، مداخله ایل بختیاری در جنبش مشروطه بود که اولین مشارکت یکی از ایلهای ایرانی به نفع جریان مشروطه محسوب میشود.
زاویه دوم
ستارخان صبح روز انحلال مجلس، اقدام به تأسیس یک گروه واتساپی میکند و لینک آزاد گروه را برای چندین نفر از نیروهای مشروطهخواه رشت به فرماندهی محمدولیخان تنکابنی و یپرمخان در قزوین و سردار اسعد بختیاری و سردار مریم بختیاری و همینطور برای برادرش باقرخان ارسال میکند. دروازه تهران را به عنوان عکس نمایه گروه انتخاب میکند و اسم گروه را نیز میگذارد: «اکیپ فتح تهران» و بعد از ارسال اولین پیام، صبح فردا قشون به تهران میرسد.
روایت چهارم
زاویه یکم
زندگی عطار نیشابوری انگار با جنگ گره خورده؛ تا جایی که شروع و پایان زندگی او به جنگ ختم میشود. دوران کودکی عطار با طغیان غزها همراه بود. واقعه دردناکی که نیشابور را به ویرانی و نابودی کشاند. در این حادثه تمامی آثار فرهنگ و تمدن شهر نیشابور از بین رفت. حتی در کتابهای تاریخی درباره این اتفاق آمده است که «غزان به نیشابور تاختند، وارد شهر شدند، شهر را به نحوی ظالمانه غارت کردند و آن را چنان کوبیدند که با زمین هموارگردید. اهالی نیشابور را از کوچک و بزرگ به قتل رسانده و شهر را آتش زدند.» این درحالی است که در این زمان عطار نیشابوری شش یا هفت سال بیشتر نداشته است. از طرف دیگر پایان مرگ عطار نیشابوری نیز با حمله مغولان رقم میخورد. مغولانی که به کشتن این شاعر هم بسنده نمیکنند و حتی آثار و کتابهای او را نیز به آتش میکشند تا جایی که میگویند آثار باقیمانده او مثل«مصیبتنامه»، «منطقالطیر»، «مختارنامه» و... کتابهایی هستند که قبل از حمله مغول به بیرون از شهر برده شدهاند.
زاویه دوم
عطار سه دقیقه قبل از حمله مغولها به نیشابور، فایل تمام آثار خود و نیز پیدیاف تمام کتابهای کتابخانه شهر را داخل یک فایل زیپ میکند و برای چند نفر از اقوامش فوروارد میکند.
سیدسپهر جمعهزاده / با تشکر از محمد طائب
تیتر خبرها