نسخه Pdf

ترین‌های حال خوب کن

ترین‌های حال خوب کن

ایام بین العید است و عده ای هم مثل ما عزلت گزینی پیشه کرده اند و پول مسافرت و حال فامیل را ندارند.اگر کاسه چه کنمتان لبریز از بی حوصلگی شد این چهار راه را بهتان پیشنهاد می‌کنم:

 سفری با آقای ژول‌ورن 
سفر، پدیده‌ای است که با شنیدن کلمه عید یا هر تعطیلی دیگر سراغش می‌رویم. همیشه هم حال آدم را خوب می‌کند، هرچقدر هم کوتاه باشد. حالا فکر کنید ژول‌ورن می‌خواهد ما را به یک سفر 80 روزه ببرد. آن‌هم سفری دور دنیا. برای این سفر لازم نیست چمدان ببندیم. تنها توشه می‌تواند یک فنجان قهوه یا چای باشد، باقی هزینه‌ها حتی ایاب و ذهاب بر عهده ژول‌ورن و باقی همسفران است. ماموریت ما این است که یک دور زمین را بچرخیم و باز به همین نقطه‌ای که هستیم برگردیم. البته یک پلیس هم مامور شده تا ما را دستگیر کند و هر کجایی که می‌رویم پشت‌سرمان است. حتی وقتی به هند می‌رویم یا هنگامی که از دست سرخپوست‌ها فرار می‌کنیم او همچنان به‌دنبال ماست. میانه‌های مسیر قطار هم سوار می‌شویم. اینجا باید فنجانی را که با خودمان آورده‌ایم سفت بچسبیم تا با تکان‌های قطار محتویاتش کتاب را کثیف نکند. در روز‌های آخر سفر سرعت‌مان بیشتر می‌شود چون باید هرچه‌سریع‌تر به جایی که سفر را آغاز کردیم برگردیم. چطور برگشت‌مان هم به عهده آقای ژول‌ورن؛ او همسفر قابل اعتمادی است.

 بوی خاک، بوی باران
اگر برای سفر 80 روز وقت ندارید اما می‌خواهید برای یک روز هم که شده از شر آلودگی‌های تهران خلاص شوید یا اگر از شهر دیگری هستید و خیال می‌کنید همیشه آسمان تهران را غباری غلیظ گرفته بهتر است سری به باغ گیاه‌شناسی تهران بزنید. آنجا انگار تکه‌ای از رامسر یا شاید سنندج باشد. شاید هم گیاهانی از اروپا و آمریکا آنجا پیدا کردید، اما اگر از گیاهی خوش‌تان آمدن آن را به حال خودش رها کنید. چون به محض چیده‌شدن، عمرش به پایان می‌رسد و گل‌های اطرافش از این غم پژمرده می‌شوند. لطفا با زیرانداز و فلاکس چای هم روی چمن‌ها ننشینید چون باعث می‌شود مسؤول آن بخش برانگیخته شود و با شیلنگ آب، تمام وسایل شما را آبیاری کند. آنجا، محل تماشاست، پس وقت خود را با جوجه باد زدن هدر ندهید. حتی ممکن است این بوی جوجه، گیاهان را گرسنه کند و از شدت گرسنگی پژمرده شوند. با رعایت همین چند نکته، بازدید از باغ گیاه‌شناسی باعث می‌شود تا چند روز حال‌تان خوب بماند. 

 این‌طور شعر را نجات می‌دهیم
دورهمی‌ها می‌تواند جای ترسناکی باشد. مخصوصا وقتی که کتاب حافظ را به شما بدهند و بگویند چند بیتی را می‌خواهیم مهمان مهندس خانواده باشیم. تازه آقازاده نمره ادبیاتش هم همیشه 20 است اما مدرسه همه چیزش فرق می‌کند، حتی ادبیاتش. وقتی آقای معلم درس می‌دهد آن‌قدر درگیر یادداشت‌کردن عروض، قافیه و آرایه‌های مختلف می‌شویم و به‌جای گوش‌دادن به شعر، دنبال یک جای خالی برای یادداشت‌کردن نکات جدید می‌گردیم که یادمان می‌رود باید از شنیدنش لذت ببریم. شب‌های امتحان هم مجبور می‌شویم ساعت‌ها به این کاغذ‌های سیاه‌شده که زمانی غزل یا قصیده روی آن نوشته شده بود اما حالا لشکر فلش‌ها و نکات کنکوری احاطه‌اش کرده‌اند زل بزنیم تا حال‌مان از هرچه شعر است، به‌هم بخورد. معلم هم که هنوز به تنفر ما از شعر ایمان نیاورده است، برگه‌ها را طوری تصحیح می‌کند که هیچ‌کس حتی ته دلش از شعر خوشش نیاید اما اگر از همه این خوان‌ها گذشتید و بازهم دل‌تان می‌خواست شعر بخوانید، گنجور راه نجات است. وب‌سایتی از شعر و غزل لبریز که ساعت‌ها می‌شود در آن گم شد. اگر هم خوانش بیتی را نمی‌دانستیم کسانی از قبل آن را برایمان خوانده‌اند و می‌توانیم به صدایشان گوش دهیم. این‌طوری دورهمی‌ها اصلا جای ترسناکی نخواهد شد.

 ویل هانتینگ نابغه
هرکس یک جواهری در خودش پنهان دارد. درست مثل یک معدن کشف‌نشده. معدنی که حتی خود انسان خبری از وجودش ندارد. آن‌وقت است که به کسی احتیاج داریم تا آن را برای ما کشف کند و آن هنگام بهترین و دلپذیرترین لحظه زندگی یک انسان است اما تا پیش از آن ممکن تمام مسیر زندگی‌مان را اشتباه برویم. درست مثل ویل، کسی که تا پیش از کشف شدن جواهرش روز‌ها را یکی پس از دیگری به بطالت سپری می‌کرد اما یک آشنایی، آشنایی با پروفسور زندگیش را تغییر داد. این آشنایی لحظه کشف‌شدن جواهر ویل هانتینگ بود. زمانی که ویل هانتینگ سرایدار به ویل هانتینگ نابغه تغییر نام داد. لحظه‌ای که تماشاکردنش برای هرکسی دلنشین است. گاس ون‌سانت این لحظه را برای همه تصویر کرد. لحظه پیدا شدن یک جواهر. فیلم ویل هانتینگ نابغه که در سال ۱۹۹۷ ساخته شد.

مهیار گل‌محمدی