امیدوار به آینده سرزمینم هستم

گفت‌وگو با هوشنگ توکلی نویسنده، کارگردان و بازیگر پیشکسوت که بیش از نیم‌قرن از زندگی‌اش را صرف هنر کرده است

امیدوار به آینده سرزمینم هستم

وقتی نام هوشنگ توکلی بر زبان می‌آید، مسلما همه مخاطبان نسل گذشته به یاد کارهای ارزشمند او در تلویزیون می‌افتند. اولین موردی که به ذهن مخاطب می‌رسد، سریال «مدرس» به کارگردانی این هنرمند است، به‌ویژه این‌که به واسطه این سریال و خطابه‌ای که زنده‌یاد خسرو شکیبایی در نقش شهید مدرس در این سریال قرائت کرد، به ستاره‌شدن این هنرمند منجر شد. توکلی با ساخت این سریال سبک کار خودش را پیدا کند. او بعد از این اثر، مجموعه «تهران 53» را کارگردانی کرد و توانست به واسطه این کار، سبکش را توسعه ببخشد. اوج کار او با سریال تلویزیونی پدر بود که علاوه‌بر نویسندگی و کارگردانی به ایفای نقش هم پرداخته بود که توانست با این اثر به دل مخاطبان بنشیند. توکلی گرچه در همه این سال‌ها گزیده‌کار است اما با ایفای نقش‌های ماندگار در دل و ذهن مخاطبان جای دارد. یکی دیگر از نقش‌های ماندگار او در سریال «زیرتیغ» است که نقش دایی خانواده را بازی کرده بود. توکلی در تئاتر هم حضور پررنگی داشته و تئاترهای ماندگاری را کارگردانی کرده است. او در طول سال‌های فعالیت هنری‌اش، شاگردان بسیاری هم تربیت کرده اما با وجود این بسیار متواضع است. کافی است با هوشنگ توکلی، هنرمند پیشکسوت تماس بگیرید، آن وقت است که متوجه می‌شوید این هنرمند تا چه میزان شریف است. با این‌که بیش از نیم‌قرن از زندگی‌اش را صرف هنر کرده اما بسیار با فروتنی برخورد می‌کند. برایش فرقی نمی‌کند خبرنگاری که به او زنگ می‌زند جای فرزندش باشد، بسیار گرم و مهربان پاسخگوی تلفن است. او با آرامش دعوت روزنامه جام‌جم را پذیرفت و مهمان یکی از روزهای سرد زمستانی‌مان شد. او در این گفت‌وگو نقبی به گذشته و خاطراتش زد و از تجربیاتش گفت.

باز هم به دنیا بیایم، سراغ هنر می‌روم
من هوشنگ توکلی 74 سال دارم. اگر امروز از من بپرسند کجای کار هستم؟ بدون‌شک می‌گویم جای خوبی هستم، زیرا ذهنم، تجربیاتم و روحم در خدمت هنر و توسعه اندیشه هنری بود و هنوز هم هست. خوشحالم از این‌که شاگردان زیادی را تربیت کردم. یکی از دلایلی که هنوز هم کار می‌کنم و احساس خستگی نخواهم کرد، این است که نتیجه کارهایم را در رفتار و عمل نسل‌های بعد از خودم می‌بینم.
نقاط قوت‌شان را می‌بینم و ضعف‌هایشان را اصلاح می‌کنم. از این‌که از دوران نوجوانی به دنیای هنر کشیده شدم و این مسیر را طی کردم که چیزی حدود 50 سال و اندی می‌شود، راضی‌ام. گرچه سختی‌های زیادی هم در این مسیر کشیده‌ام که طبیعی است.
هر عمل اجتماعی، فراز و فرودهای زیادی دارد. بنابراین ماندگاری در این عرصه و وضعیتی که انتخاب می‌کنید به ایده‌های خلاقانه و عمل خودمان بستگی دارد. به‌خصوص این‌که هنرمند نباید از این شاخه به آن شاخه بپرد. در مجموع اگر قرار باشد دوباره به دنیا بیایم، حتما سراغ هنر خواهم رفت.


ماجرای فامیلی ما
فامیلی ما گلدوز توکلی است. پدربزرگم و پدرم از گلدوزهای قدیمی بودند. آنها صنعت هنر گلدوزی و قلابدوزی را با خودشان در دوران مهاجرتی که به قفقاز رفته بودند و در دوران محمدعلی‌شاه برگشتند، به ایران آوردند. به‌همین‌دلیل شما وقتی در اینترنت فامیلی من را جست‌وجو کنید، متوجه می‌شوید که نوشته‌شده گلدوز توکلی. همین نشان می‌دهد که خانواده هم اهل هنر بودند. پدرم صدای خوبی داشت و اهل شعر بود. مادرم هم حمایت می‌کرد. در آن زمان مدیریت خانه به عهده مادرها بود. به همین دلیل مادرم مراقبم بود که بازیگوشی نکنم. وقتی او دید من خیلی به سازدهنی علاقه‌مند هستم، برایم سازدهنی خرید. در آن زمان سازدهنی جای خودش را در دست جوانان پیدا کرده بود اما همیشه مادرم مواظب بود افراط نکنم و ساز را با خودم به مدرسه نبرم. همیشه تاکید می‌کرد اول درس‌ومشق و بعد سازدهنی. در مجموع پدر و مادرم هر دو از این‌که وارد عرصه هنر شده بودم، خوشحال هم بودند.




معلم ادبیات؛ شخص تاثیرگذار در سرنوشتم
 در دوران دبیرستان ذوق نویسندگی داشتم، به همین دلیل مقالات بسیار خوبی می‌نوشتم. قصه‌هایی که هرکدام رنگ‌ولعاب خودش را داشت. در همان مقطع معلم ادبیات‌مان که معلم انشاء هم بود، متوجه شد من در عرصه نویسندگی استعداد دارم. به‌همین‌دلیل من را به این سمت هدایت کرد. درواقع اولین کسی که در را برای من در این عرصه
باز کرد، تشویقم کرد، راهگشا بود و آثار خوبی را برای مطالعه معرفی می‌کرد، معلمم بود. بدون‌شک دبیر ادبیات من در سرنوشت من تاثیرگذار بود. در آن زمان کتاب‌هایی می‌خواندم که در دست همسن‌وسال‌های من نبود و معلم در اختیارم می‌گذاشت. همچنین در آن سال‌ها کتابفروشی‌هایی بود که کتاب‌ها را کرایه می‌داد. من هم طبق فهرستی که معلم در اختیارم می‌گذاشت، کتاب‌ها را تهیه می‌کردم و می‌خواندم.




 همکاری با شهیدرجایی در آموزش و پرورش
ما همه از نسل انقلاب هستیم و اندیشه‌های انقلابی در اعمال، رفتار و تفکرات ما وجود داشت و هنوز هم دارد. من به تاریخ خیلی علاقه داشتم و خواندن کتاب‌های ممنوعه که سال‌های 56 و 57 وارد بازار می‌شد، روی من خیلی تاثیرگذار بود و مسیر انتخاب را برایم هموارتر می‌کرد. یکی از همین کتاب‌های تاثیرگذار درباره مدرس بود که با تلاش زیاد، سختی‌های فراوان و تحقیقات گسترده نوشته شده‌بود. نام این کتاب مدرس قهرمان آزادی بود. وقتی این کتاب را خواندم، متوجه شدم به مواردی اشاره کرده که قبلا نخوانده‌بودم. بعد از انقلاب مدتی به آموزش و پرورش رفتم و در بخش کتاب‌های درسی و پژوهش مستقر شدم. در آنجا کنار شهیدان رجایی و باهنر بودم. شهیدرجایی معاون آن بخش بود و هنوز نخست‌وزیر نشده‌بود. همچنین مهدی کلهر در کسوت مشاور وزیر هم حضور داشت. در آنجا با علی مدرسی، نوه شهیدمدرس آشنا شدم که از قرار معلم ادبیات آقای کلهر هم بود. او نویسنده خوبی بود و با او درباره کتاب مدرس قهرمان آزادی صحبت می‌کردیم. تا این‌که سال 66 مدیر گروه فیلم و سریال شبکه یک که انسانی فهمیده و شریف به نام فرید حاج‌کریم‌خان بود به من پیشنهاد ساخت برنامه‌ای به مناسبت سالگرد شهادت مدرس داد. من هم از این پیشنهاد استقبال کردم. البته باید بر این نکته تاکید کنم که در سال‌های بعد از انقلاب، تلویزیون منزوی شده‌بود و من به همراه دیگر دوستان تلاش می‌کردیم با ساخت آثار خوب، فضا را بازسازی کنیم. مدیر گروه فیلم و سریال شبکه یک هم می‌دانست من چند کار موفق تلویزیونی داشتم، به همین دلیل پیشنهاد ساخت اثری درباره مدرس را داد. من هم مطالعات خودم را مستند کردم و تصمیم به ساخت سریال مدرس گرفتم. تقریبا پنج ماه از زمان طرح موضوع تا تمرین، آماده‌سازی و ضبط طول کشید. البته علاقه به تاریخ معاصر در بین هنرمندان آن روزها مسبوق به سابقه بود و خیلی‌ها دغدغه تولید کار تاریخی را داشتند.




ماجرای انتخاب شکیبایی برای ایفای نقش مدرس
دهه60 از نظر کمبود امکانات دهه سختی برای تلویزیون بود. ما در آن دوره درگیر بازسازی سینماها بودیم. استودیوهای فیلمسازی عمدتا تعطیل شده‌بود و نیاز بود مجدد فعال شوند. کارها خوابیده‌بود و افراد یا به حاشیه رانده شده یا کلا خانه‌نشین شده‌بودند. با این حال در همان سال‌ها چند تله‌فیلم کار کردیم. ما در آن دوره دو گروه بازیگر داشتیم یک گروه که مطرح بودند و یک گروه با این‌که زحمتکش بودند و کار می‌کردند، مطرح نشده‌بودند. زنده‌یاد خسروشکیبایی هم جزو گروه دوم و سوم اداره تئاتر بود که خودش غریزی بازیگر بود و تلاش زیادی هم برای کارش می‌کرد. وقتی شهیدرجایی نخست‌وزیر شد، ما هم راهی وزارت فرهنگ و آموزش عالی شدیم که در آن مقطع وزارت علوم و فرهنگ ادغام شده‌بود. من هم در بخش فعالیت‌های هنری مشاوره می‌دادم. این اتفاق باعث شد با هنرمندان اداره تئاتر از نزدیک آشنا شوم. البته قبل از انقلاب آنها را از دور می‌شناختم اما این اتفاق باعث نزدیکی ما شد. آنجا بود که با زنده‌یاد خسروشکیبایی هم آشنا شدم. او بازیگری بسیار توانمند بود و مرتب به شوخی به من می‌گفت آقای توکلی حالا که آمدید به من بورس می‌دین؟! او در گذشته بورس گرفته‌بود و تجربه خارج از کشور داشت و علاقه‌مند بود باز هم این تجربه را داشته‌باشد. این آشنایی ادامه داشت تا این‌که من می‌خواستم سریال مدرس را کار کنم. یکی از گزینه‌هایم شکیبایی بود. شاید باورتان نشود برای این‌که او نقش مدرس را بازی کند، سه ماه روی بازی‌اش متمرکز بودم که خودش به من می‌گفت او را قرنطینه کرده‌ام. خیلی روی این نقش کار کردیم و الگوهایی هم انتخاب کرده‌بودیم؛ زیرا اولین بار بود یک بازیگر نقش روحانی را بازی می‌کرد. بنابراین باید قواعد و ریزه‌کاری‌ها را درست در می‌آورد. صحنه آماده شد و بازیگران جلو دوربین رفتند. این شانس شکیبایی بود که بیشتر از همه بازیگران دیده‌شد. البته نه تنها مرحوم شکیبایی بلکه مرحوم سیروس گرجستانی، فرخ نعمتی، مجید رزاز و نیز پس از آن کار شناخته و صاحب سبک شدند. اکثر بازیگران سریال مدرس، بازیگران تئاتر تجربی بودند، یعنی نمایش را به صورت علمی آموزش ندیده‌بودند ولی چون بااستعداد بودند، تجربه بازی کسب کرده‌بودند. به نظرم مجموعه بازیگران آن سریال موفق بودند.




ستاره شدن یک هنرمند
یکی از سکانس‌های درخشان مرحوم شکیبایی در سریال مدرس، مونولوگ (تک‌گویی) طولانی است. یک بازیگر باید حداقل یک مونولوگ ۱۰دقیقه‌ای را حفظ کند. وقتی بازیگر مونولوگ طولانی می‌گوید، کارگردان با چند دوربین از مدیوم گرفته تا کلوزآپ و اورشولدر فیلم می‌گیرد و کات می‌زند، ولی ما در آن نمای خاص که خسرو شکیبایی ۲۵دقیقه مونولوگ گفت، تصمیم گرفتیم با حرکتی خاص از لانگ شات تا کلوز آپ حرکت کنیم. این زوم کردن مدیر تصویربرداری (روح‌ا... علی) باعث شد کار خسرو خیلی بهتر دیده شود. طبعا شکیبایی بازیگر بااستعدادی بود ولی بعد از آن در تراز بازیگران بزرگ درآمد. هنوز هم این صحنه در حافظه همه مردم است. ضمن این‌که باید به نکته‌ای اشاره کنم که در سینما این دوربین است که بازیگر را ستاره می‌کند. در یک کار کلی بازیگر است اما همیشه یک یا دو نفر ستاره می‌شوند. به‌دلیل این‌که دوربین آنها را ستاره می‌کند. این ترفند در هالیود بود که چطور یک بازیگر را ستاره کند و بعد بهره ببرد. در سریال مدرس هم این قرعه به نام شکیبایی افتاد. سریال مدرس از جمله اولین کارهای تلویزیونی پس از انقلاب اسلامی بود که در آن زندگی یک روحانی برجسته و مبارز در تاریخ معاصر در محوریت کار قرار داشت.





 ساخت اولین سرود
اولین سرود یا موسیقی بعد از انقلاب را در آموزش پرورش ما مدیریت کرده بودیم. مرحوم اتابکی آهنگش را ساخت، شعرش را مدرسی گفت و پیشنهاد و سفارش از آن آقای کلهر بود. این اثر به نام سرود هنر ساخته شد. زمانی که انقلاب شد خیلی‌ها می‌گفتند موسیقی حذف شده یا تحریم می‌شود و... اما این اتفاق فرصتی بود که به درستی هدایت شود و به یک اثر درخشان تبدیل شود. در آن سال‌ها شهید رجایی از این کار خیلی حمایت کرد و حمایت او بود که این سرود ساخته و پخش شد و در دوره خودش جزو کارهای درخشان موسیقی بود.



 یک صندوق پر از داستان
من یک صندوق نوشته دارم. در این صندوق سریال‌های بسیار خوبی است که نوشته‌ام اما در دهه 70 به‌دلیل تغییر مدیریت و افت آثار، این کارها در صندوق باقی ماند. این در حالی بود که برای نگارش برخی کارها سه تا چهار سال وقت گذاشتم و زحمت کشیدم ولی همان‌طور که تاکید کردم در دهه 70 به دلیل برخی نابسامانی‌های صداوسیما به نتیجه نرسید. البته باید بگویم من خودم را بیشتر کارگردان، نویسنده و حتی معلم می‌دانم تا بازیگر. خوشبختانه شاگردان زیادی هم آموزش دادم و اگر کاری هم بازی کردم بیشتر رفاقتی بوده یا برای شاگردانم بود. آقای هنرمند هم یکی از شاگردان من بود که در سریال زیر تیغ بازی کردم. در دهه 60 کارهایی که خودم نوشتم و کارگردانی کردم، بازی هم کردم. یکی از نقش‌های درخشانم را در سریال پدر بازی کردم که خودم نویسندگی و کارگردانی را به‌عهده داشتم. در مجموع نقشی به دلم نمانده است، چون میلم برای بازیگری همیشه کم بوده است.   نقش‌های ماندگار در سریال پدر درخشان‌تر از زیر تیغ است نقشی به دلم نمانده چون خیلی هم میلی به بازیگری ندارم. البته در حال حاضر با حضور شاگردانم سعی می‌کنم با احتیاط نوشته‌های صندوق را جمع و جور کنیم. اگر نیاز به ویراستاری دارد، بخشی را چاپ کنیم و اگر قابلیت بازسازی دارد، روی آن کار کنیم.




سبک خودم را در کار دارم
سال‌هاست سبک و نگاه خودم را در هنرهای نمایشی دارم. من زمانی که وارد عرصه سینما شدم از تجربیاتم در تئاتر استفاده کردم. بالاخره سینما در ایران یک پدیده وارداتی غربی بود و در ایران همه دنبال تقلید از غرب بودند ولی من نگاهم این بود که در دهه ۶۰ که انقلاب شده، چگونه می‌توان واقعیت‌ها را با استفاده از هنر به نمایش گذاشت. برای همین سراغ سبک خودم رفتم و کارهای تازه‌ای انجام دادم. کاری کردم که تماشاچی باور کند و زیباشناسی هم در پشت آن باشد، برای همین این نوع نگاه را در ساخت مجموعه مدرس و دیگر کارهایم اجرا کردم.




 به شاگردهایم می‌آموزم که تقلید نکنند
همه انسان‌ها توانایی دارند ولی به‌دلیل میلی که به همذات‌پنداری دارند، وقتی نمی‌توانند توانایی‌های خودشان را نشان دهند به سمت تقلید گرایش پیدا می‌کنند.
بنابراین وقتی استعدادی سراغ من می‌آید و شاگرد من می‌شود، در درجه اول به او تاکید می‌کنم این استعدادها را داری و به‌جای این‌که از دیگران تقلید کنی، خودت می‌توانی موضوعی باشی که دیگران از تو تقلید کنند. این مهم‌ترین ویژگی و نگاه من است و به بچه‌هایی که می‌آیند، حال در حوزه بازیگری، نویسندگی وکارگردانی همیشه این نکته را به آنها می‌گویم. به همین دلیل سبک کارم متفاوت است و اهل تقلید نیستم و نبودم. من با آرامش به شاگردانم این موارد را یاد می‌دهم و به آنها اعتماد به نفس می‌دهم.




خانم سپاه منصور یک بازیگر بسیار ممتاز است
معتقدم خانم سپاه‌منصور (همسرم) بازیگر بسیار ممتاز این مملکت است و برای رسیدن به این مرحله سال‌های بسیاری زحمت کشیده و درس خوانده است، حتی می‌توان گفت که بهترین استعداد نسل خودش بوده است. سبک و سیاق هر کدام از ما متفاوت است.
به همین دلیل کمتر پیش آمده با هم همبازی شویم. البته خانم سپاه‌منصور در سریال مدرس که خودم کارگردانی آن را به‌عهده داشتم، نقش بسیار زیبایی بازی کرده‌است. در مجموع به‌ندرت و با فاصله با هم در یک اثر بازی می‌کنیم که می‌توانم به سریال «مرگ تدریجی یک رویا» به کارگردانی فریدون جیرانی اشاره کنم.  
در تئاتر هم بهترین و جاودانه‌ترین نقش دو نفره‌مان در نمایش «شب‌های سفید» اثر داستایوفسکی است که نقش یک دختر و پسر جوان را بازی می‌کردیم. در آن روزگار جوان بودیم و تمام روزهای تمرین و اجرا برایمان پر از خاطره است.
همچنین خانم سپاه منصور در نمایش دونده تنها از دیگر کارهایم بازی کرد و به‌شدت هم درخشید. در مجموع برای کارهایم بیشتر از خانم سپاه منصور مشورت می‌گیرم، چون احتیاج دارم کسی از بیرون شاهد کارم باشد و اشتباهاتم را بگوید. به همین دلیل کمک زیادی به من می‌کند. وقتی هنرمندان با هم زیر یک سقف زندگی می‌کنند، باید همدیگر را قبول داشته باشند و به بروز خلاقیت یکدیگر کمک کنند.
بخش عمده موفقیت‌هایی که در زندگی هنری داشته‌ام به خاطر خانم سپاه‌منصور است که در همه شرایط، همراه خوبی برایم بوده و هست. هر زمان کمک ذهنی و درونی از او خواستم به بهترین شکل کنارم هست. اگر بین زن و مرد رقابت باشد و ندانند برای چه چیزی کنار هم هستند یا کار هنری انجام می‌دهند، حتما به مشکل برمی‌خورند و روابط حسی زندگی‌شان تحت‌تاثیر قرار می‌گیرد.




اوج کارهایم، سریال پدر است
من برای تلویزیون سه سریال بزرگ ساختم که با ساخت هر کار سبک خودم را در آنها پیدا کردم. همه این موارد نتیجه سال‌ها زحمت بود و زحمت یک شب نبود. سالیان سال است کار می‌کنم. با ساخت سریال مدرس سبک خودم را پیدا کردم و با ساخت مجموعه تهران 53 آن را توسعه دادم. سریال آخرم به نام پدر، اوج کارم بود.
این سه کار در دهه 60 بود اما بنا به تغییرات مدیریتی دهه 70 سریال پدر بسیار ممیزی شد. البته نه این‌که با من دشمنی داشته باشند. در مجموع سه قسمت از سریال پدر سانسور شد و همین لطمه زیادی به کار زد. در مجموع اعتقاد دارم همه نقش‌هایم ماندگار است و با فاصله کار کرده‌ام. هر نسلی خاطره‌ای از کارهایم دارد. اگر در مجموع 10تا نقش در کارنامه باشد که بازی کرده‌ام، همه آنها ماندگار شده است، چون سبک کار خودم بوده و همیشه هارمونی کارهایم داشته و قواعد لازم را رعایت کرده‌ام. در حال حاضر هم تئاتری را می‌خواهم روی صحنه ببرم به نام گاردن پارتی. این نمایش با درونمایه اجتماعی، انتقادی و چند لایه با نگاه فلسفی است. در این نمایش چهره‌های با تجربه حضور دارند.




باید فکری برای جوانان کرد
معتقدم باید فکری برای جوانان کرد. در سال‌های قبل تعداد هنرمندان کم بود، ولی الان نزدیک به یک میلیون هنرمند در حوزه‌های مختلف است.
هر یک از استان‌های ایران گروه‌های تئاتری خودش را دارد. چندی پیش برای افتتاح سالن نمایش به تبریز رفتم.
در آنجا 65 گروه تئاتری بود که زیر مقطع لیسانس نداشتند و همه تحصیلکرده بودند. در همه این سال‌ها رشد کمی و کیفی داشتیم و هنرمندان جوان بسیاری در طول این سال‌ها وارد این عرصه شدند. بنابراین باید مدیران مراقب هنرمندان جوان باشند که سرمایه کشور هستند و کار مدیران فرهنگی سخت است، زیرا باید منابع سخت‌افزاری را فراهم کنند. در مجموع من امیدوار به آینده سرزمینم هستم. ان‌شاءا... چند سال آینده شاهد شکوفایی هنرمندان باشیم.