سینمای ایران هنوز نتوانسته از ظرفیت عظیم زندگی دراماتیک مادران و همسران شهدا بهره لازم را ببرد
آنها كه به روی ماه بوسه میزنند
حالا كه با ساعت مچی فرامونت قدیمی صفحه آبی دایی نازنینم احمد قلیپور رحمانی مشغول نوشتن هستم، گذر زمان معنای دیگری دارد. ساعتی كه قرارهای عاشقانه و زندگی و جوانی و سربازیاش را با آن تنظیم میكرد اما روزی زمان از حركت ایستاد و آرزوهایش در قصرشیرین جاماند. اگرچه پایه سینما رفتنم را از دست دادم و تماشای فیلمهایی چون عقابها، پلاك و پایگاه جهنمی و فیلمهای دیگر آن سالها با او خاطره شد و هیچ شادی و خندهای نتوانست غم نبودنش را تسكین دهد اما وقتی دلم را پیش مادرش، مادربزرگم مرضیه فلاح بردبار میگذارم، بیقراریام رنگ میبازد. وقتی او را میدیدم كه چطور رفتن پسرش را باور نكرد و طوری با قاب عكسش حرف میزد و او را در جایجای خانه و زندگیاش مجسم میكرد كه دایی احمد، برای او و ما حاضرترین غایب میشد. انگار برای او آن ساعت دیواری چوبی قدیمی، در سال 67 متوقف شده بود یا دستكم با وجود ادامه حیات تا سالهای بعد، پسر دلبندش را هم با خود به زمانهای میكشاند كه تقدیر از او دریغ كرده بود. جهان، یك مادر-پسری به او بدهكار بود و دینش را هم ادا نكرد، همان طور كه یك خواهر- برادری به خواهران احمد (فاطمه، ناهید و مینا) بدهكار بود و هیچ هم بدهیاش را نپرداخت. همان طور كه تا ابد به همه مادران و خواهران و همسران شهدا بدهكار است. اگر اعتقادات و باور به حضور بهشتی انبوه عزیزان رفته نبود، چگونه بردباری و صبوری میسر میشد و آن شمعدانیها به چه امیدی آبیاری میشدند و فضا را معطر میكردند. شما به تعداد سرنوشت «مادرجون» بردبار من، روزگار مادران و خواهران و همسران شهدا را تصور كنید كه پرشمار قصه و روایت دراماتیك و تاثیرگذار میشود اما سینمای ما انگار خیلی دوست ندارد و اولویتش نیست كه با بیقراریها و صبوریها و چه بسا هنوز چشم انتظاریهای این عزیزان همراه و همدل شود.
ایده رادیو به كمربستن كه از واقعیت آمده، در شیار143 به یكی از مهمترین نشانهها و شمایلهای شخصیت الفت (مریلا زارعی) تبدیل میشود؛ مادری كه 20 سال موقع زندگی و كار، رادیو به كمر میبندد تا بلكه خبری از پسر رزمنده و مفقودش یونس بشنود. این ایده، به بهترین شكل، عصاره و نماینده همه چشمانتظاریها و باورنكردن فقدان و از دست دادن میشود. شیار 143 به نویسندگی و كارگردانی نرگس آبیار، یكی از مهمترین فیلمهای سینمای ایران با محوریت مادران شهداست و نشان میدهد شخصیت مادران شهدا چه ظرفیتهای بالقوهای برای پرداخت سینمایی دارد و اگر با ایدهها و روشهای درست و دراماتیكی روایت شود، چه خروجی تاثیرگذاری خواهد داشت. موفقیتهای بینالمللی فیلم نشان میدهد با بنمایهای جهانشمول درباره انتظار و جنگ و تبعات آن روبهروییم كه در هر جای این جهان مخاطب دارد و میتواند باعث همدلی طیف وسیعی از تماشاگران شود.
عشق طوبی
فیلم دلبری با همه كم و كاستیها، عشق همسران شهدا را به بهترین شكل به زندگی و خانواده متبلور میكند و همان طور كه در عنوان فیلم تاكید میشود، دلبریهای طوبی (هنگامه قاضیانی) برای همسر جانبازی كه قادر به حركت و زندگی عادی نیست، كم از عاشقانگی دوران جوانی و آشناییشان ندارد و طوبی طوری با همسر جانبازش رفتار و گفتار میكند كه نمیتوانیم نامی جز شور زندگی برایش درنظر بگیریم. حتما این دلبری و عاشقی در پایان و بعد از شهادت همسر هم به گونهای دیگر زندگی این خانواده را معطر میكند.
میزاک
اینكه میگویند فرزندان حتی اگر بزرگ شوند برای مادرانشان، همان كودك دیروز هستند، در فیلم گیلانه اثر رخشان بنیاعتماد، نمود عینی مییابد و به دلیل مراقبتها و دلواپسیهای مادر یك جانباز جنگ تحمیلی، این مادرانگی شكلی ازلی و ابدی مییابد و ننه گیلانه این حق را دارد كه برای همیشه اسماعیل (بهرام رادان) را «می زاك» (فرزندم) خطاب كند. به جز این، رنجوری و تنهایی گیلانه را میتوان به مادران بسیاری در این وضعیت تعمیم داد و فاطمه معتمدآریا با بازی درخشانش، همدلی مخاطبان را برمی انگیزد. موقعیت سكانس پایانی، انگار خبر از شهادت و رهایی اسماعیل میدهد كه در این صورت، گیلانه هم شایسته دریافت عنوان مادر شهید میشود اما حتی اگر هم عمر اسماعیل را دستكم در زمان قصه فیلم به دنیا بدانیم، خود همان مادر جانباز بودن، شایسته بهترین عناوین و خوشرنگ ترین مدالهاست. به جز این، عنوان خود «مادر» هم برای فخر و شایستگی كفایت میكند.
همسران انتظار
كافی است نیت و اراده و همتی باشد، وگرنه چه قصههای پرشمار واقعی كه درباره شهدا و زندگی مادران و همسران و خواهران و دیگر عزیزانشان روی زمین مانده و در قالب فیلم و سریال و كتاب روایت نشده است. یكی از نمونههای تركیب نیت و اراده و همت هنرمندانه در این زمینه، فیلم ویلاییها به نویسندگی و كارگردانی منیر قیدی است كه با تكیه بر واقعیت، دوربینش را پشت خطوط جبهه نگه میدارد كه تعلیق و اضطرابش نفسگیرتر و مهیجتر از خود خط مقدم نباشد، كمتر هم نیست و ما را با احوالات زنانی روبهرو میكند كه چشم انتظار مردان رزمنده و پدران فرزندانشان هستند. هر وقت آن خودروی هایس، سروكلهاش در اقامتگاه زنان پشت جبهه در ویلاییها پیدا میشد، تعلیق به اوج خود میرسید. چه مادران و همسران و خواهرانی كه در سالهای جنگ، با رسیدن هر ماشین، نامه، خبر و صدای زنگ و به صدا درآمدن در، بند دلشان پاره شد و تارهای سیاه مویشان، در چشم برهم زدنی به سفیدی زد.
ضیافت
نشانهها و حس و حال مشترك زندگی خانواده شهدا در میهمان داریم (محمدمهدی عسگرپور) هم قابل رویت است، مثل همان ساعت دیواری چوبی قدیمی و گلهای شمعدانی و... به جز این چشمانتظاری همیشگی مادر و پدر شهدا را هم با رویا و خیالپردازی، سویه متفاوتی هم پیدا میكند. شاید در نگاه اول، حضور فراواقعی فرزندان شهید ابراهیم و فخری و زندگی و مكالمه آنها با همدیگر، در تناسب با فضای رئالیستی و واقعی قصه در سایر بخشها نباشد، اما چون بسیار زیست معنوی خانوادههای شهدا با عزیزان شهیدشان را به عینه دیدهایم، این دورهمی حسرتبار و رویایی را میپذیریم.
حس مشترك
در فیلم بادیگارد ساخته ابراهیم حاتمیكیا هم دو همسر شهید را میبینیم كه هركدام مسیر و قصه متفاوتی در زندگی دارند اما آنچه آنها را به یكدیگر پیوند میدهد، شهادت همسرانشان است كه در دو فضا و جبهه متفاوت اتفاق میافتد. اولین همسر شهید، مادر میثم (پریوش نظریه) است و دومی هم راضیه (مریلا زارعی) كه در پایان و با شهادت حیدر جزو همسران شهدا میشود. با این اتفاق دوم فیلمساز میگوید كه جنگ ادامه دارد و شهادت همچنان میسر است. در چنین شرایطی حتی شخصیت سحر (شیلا خداداد) هم به واسطه مسوولیت حساس همسرش میثم به عنوان دانشمند هستهای و خطراتی كه او را تهدید میكند، میتواند به صورت بالقوه، یك همسر شهید باشد و بعید نیست سرنوشت میثم در آینده هم تقدیر پدرش سیدمیرزا و همرزمش حیدر باشد.
كی رود رخ ماهت از نظرم؟
چقدر ملموس و آشناست تصاویر و حس و حال زندگی مادران شهدا در بوسیدن روی ماه (همایون اسعدیان)؛ از همان ساعت دیواریهای چوبی قدیمی میبینیم، از همان ساعتهای مچی قدیمی، از همان تسبیحها، از همان پلاكها، از همان انگشترها كه كم و بیش هر مادر شهیدی به داشتن آنها دلخوش است (یا بود). حالا اینها را تركیب كنید با بازی خوب و همدلیبرانگیز شیرین یزدانبخش و آن تصنیف كی رود رخ ماهت از نظرم/ به غیر نامت كی نام دگر ببرم/ اگر تو را جویم حدیث دل گویم/ بگو كجایی...
-
جبلی: تا مردم را باور نكنیم، مشكلی حل نمیشود
-
زندانهای سیاه در اروپا
-
امیدوار به آینده سرزمینم هستم
-
حمله خزنده امیکرون به کودکان
-
آنها كه به روی ماه بوسه میزنند
-
رابطه ایران و عربستان به نفع همه است
-
درصد بهتر در صدر!
-
بارشهای همیشه بحرانی
-
عمار، گامی بزرگ در جهت عدالت فرهنگی
-
تکریم و معارفه مدیرعامل موسسه جام جم
-
رمزگشایی از یک دستاورد مهم فضایی