روزنما
چراغ جادوی تعزیه
تعزیه شاید در جوامع شهری و مدرن امروزی، نوع مواجهه با آن به غلظت و میزان تاثیرپذیری گذشته و همسنگ محیطهای سنتی نباشد. دلیل اصلی این مساله را باید به نبود شناخت کافی و معرفی درست تعزیه مربوط دانست. شاید لازم است به شکل و شیوههای دراماتیکی هم در این زمینه اندیشید. مثل نمونه درخشان سریال شب دهم ساخته حسن فتحی که به بهترین شکل، تعزیه را در قالب روایتی تماشایی و تاثیرگذار به مخاطبان عرضه کرد و ضمن احیای این هنر، عطش تماشاگران را برای دیدن این گونه نمایشی افزایش داد.
به جز این، گره قصه هم با تعزیه ایجاد میشود و شرطی که فخرالزمان دختر قجری برای ازدواج با حیدر خوشمرام میگذارد، برگزاری تعزیه در 10 شب ماه محرم است. قدرت عشق حیدر، محرک و انگیزهای قوی برای او میشود تا با وجود ممنوعیت اجرای تعزیه در دوران حکومت پهلوی و همه خطراتش، یاعلی بگوید و قصه پرخون حسین و عباس و شهدای کربلا را روایت کند. برای همین با یاری یاور دلنواز و جماعت لوطیهای اهل دل و با کمک گرفتن از آقاصفر تعزیهخوان و گروهش، شبانه بساط تعزیه را علم میکنند، آن هم در شرایطی که یا باید دم عسسها را میدیدند یا خود را برای هرگونه خطر حکومتی آماده میکردند. بعد از پوشیدن جامههای سبز و سرخ و تجمع تدریجی ملت، تعزیه آغاز میشود و آقاصفر تعزیهخوان، زبان به روایت قیام خونین و ظلمستیزی اولیا باز میکند. آنچه در این میان بیش از همه جلب توجه میکند و دل میبرد، صدای گرم و خوش علاءالدین قاسمی، بازیگر نقش آقاصفر است که با تحریرهایش آتش به جان میزند و وقتی میرسد به آنجا که میگوید: «سحرگه سی هزارم بود و لشکر/ عجب تنها شدم ا... اکبر» مقاومت بغضها شکسته میشود.
در ادامه قصه و با صدای قاسمی است که تحول شخصیتی حیدر شتاب میگیرد و وقتی میخواند: «قاسم گلگونکفنم وای وای/ نوگل باغ حسنم وای وای» چشم حیدر به چهره فخرالزمان و حال دگرگون و معنویاش میافتد و جایگزینی عشق زمینی به آسمانی تقویت میشود.
قاسمی بهعنوان یکی از بهترین و باسابقهترین تعزیهخوانان ایران سابقه درخشانی دارد که بخشی از هنر و استعدادش در شب دهم به عموم مردم معرفی شد. به جز فتحی، سینماگران دیگری هم از تجارب و توانایی قاسمی بهره گرفتهاند، ازجمله عباس کیارستمی که به سهم خود، نقش مهمی در معرفی تعزیه به مخاطبان سینما در جهان داشت و ناصر تقوایی که برای ثبت جهانی تعزیه در یونسکو سراغ قاسمی رفت. عمر این تعزیهخوان دراز باد و دمش گرم و نفسش حق.
علی رستگار - فرهنگ و هنر
به جز این، گره قصه هم با تعزیه ایجاد میشود و شرطی که فخرالزمان دختر قجری برای ازدواج با حیدر خوشمرام میگذارد، برگزاری تعزیه در 10 شب ماه محرم است. قدرت عشق حیدر، محرک و انگیزهای قوی برای او میشود تا با وجود ممنوعیت اجرای تعزیه در دوران حکومت پهلوی و همه خطراتش، یاعلی بگوید و قصه پرخون حسین و عباس و شهدای کربلا را روایت کند. برای همین با یاری یاور دلنواز و جماعت لوطیهای اهل دل و با کمک گرفتن از آقاصفر تعزیهخوان و گروهش، شبانه بساط تعزیه را علم میکنند، آن هم در شرایطی که یا باید دم عسسها را میدیدند یا خود را برای هرگونه خطر حکومتی آماده میکردند. بعد از پوشیدن جامههای سبز و سرخ و تجمع تدریجی ملت، تعزیه آغاز میشود و آقاصفر تعزیهخوان، زبان به روایت قیام خونین و ظلمستیزی اولیا باز میکند. آنچه در این میان بیش از همه جلب توجه میکند و دل میبرد، صدای گرم و خوش علاءالدین قاسمی، بازیگر نقش آقاصفر است که با تحریرهایش آتش به جان میزند و وقتی میرسد به آنجا که میگوید: «سحرگه سی هزارم بود و لشکر/ عجب تنها شدم ا... اکبر» مقاومت بغضها شکسته میشود.
در ادامه قصه و با صدای قاسمی است که تحول شخصیتی حیدر شتاب میگیرد و وقتی میخواند: «قاسم گلگونکفنم وای وای/ نوگل باغ حسنم وای وای» چشم حیدر به چهره فخرالزمان و حال دگرگون و معنویاش میافتد و جایگزینی عشق زمینی به آسمانی تقویت میشود.
قاسمی بهعنوان یکی از بهترین و باسابقهترین تعزیهخوانان ایران سابقه درخشانی دارد که بخشی از هنر و استعدادش در شب دهم به عموم مردم معرفی شد. به جز فتحی، سینماگران دیگری هم از تجارب و توانایی قاسمی بهره گرفتهاند، ازجمله عباس کیارستمی که به سهم خود، نقش مهمی در معرفی تعزیه به مخاطبان سینما در جهان داشت و ناصر تقوایی که برای ثبت جهانی تعزیه در یونسکو سراغ قاسمی رفت. عمر این تعزیهخوان دراز باد و دمش گرم و نفسش حق.
علی رستگار - فرهنگ و هنر
تیتر خبرها