شعر امروز

شعر امروز

از غم صیاد می‌گویند آهوها
سیده تکتم حسینی

ای سلام گرم خورشید از فراسوها به تو
شب پناه آورده با انبوه شب‌بوها به تو
بغض خود را ابرها پیش تو خالی می‌کنند
از غم صیاد می‌گویند آهوها به تو
ای ضریحت عشق! از هر لذتی شیرین‌تر است
لحظه‌ای که می‌رسد دست النگوها به تو
چون کبوتر دست برمی‌داشتند از رسم کوچ
فکر می‌کردند اگر روزی پرستوها به تو
نسخه درماندگان است آب سقاخانه‌ات
ای که دارد بستگی تأثیر داروها به تو
نغمه نقاره یک سو، یک طرف هوهوی باد
من دلم را داده‌ام در این هیاهوها به تو


نامش عشق است
محمدحسین ملکیان

گریه‌ام در حرم از روی پریشانی نیست
که پریشانی از آداب مسلمانی نیست
در طوافند چنان موج کبوترهایت
که در این سلسله انگار پریشانی نیست
دست خالی‌ست کسی که به حرم می‌آید
اول صحن نیازی به نگهبانی نیست
عربی آمده پابوس تو و می‌دانم
همه حسرتش این است که ایرانی نیست
شمس تبریز، مراد دل مولاناهاست
در دل ما که به جز شمس خراسانی نیست
گریه کردم که بدانند همه، از من و تو
هیچ یک اهل نظربازی پنهانی نیست
یک نفر بین من و توست که نامش عشق است
مگر او اهل گذر باشد و می‌دانی... نیست


این حرم
مریم کرباسی

این حرم در طول سال از بس که زائر داشته
خاطرات خوب و شیرینی به خاطر داشته
 فرق شهرت با تمام شهرها این است که
شهر زیبای تو هر فصلی مسافر داشته
 هرکسی یک بار اگر حتی به مشهد آمده
دائماً حال خوشی با آن مناظر داشته
آسمانت، گنبدت، صحن و سرای مرقدت
جایگاهی ویژه در شعر معاصر داشته
چون هوای غربت ما شاعران خسته را
با هوای غایبین، در حال حاضر، داشته
من به جرأت گفته‌ام قد تمام خادمان
بارگاهت تا همین امروز، شاعر داشته
 جالب است آقا! خیابان‌های اطراف حرم
نیمه شب‌ها هم شبیه روز عابر داشته
هر کسی مهر تو باشد در دلش، انگار که
در میان سینه یک صندوق جواهر، داشته
باطن هر زائری با دیدنت شد روسپید
رو سیاهی را اگر حتی به ظاهر داشته
هر که با من بوده است از ابتدای این غزل
مطمئنم حال خوبی تا به آخر داشته