فقط 45میلیون تومان گیرمان آمد
بعد از گذشت چهار ماه از قتل، تصور نمیکردند پلیس بتواند راز جنایت را فاش و دستگیرشان کند. رحیم که سابقه کلاهبرداری دارد در حال نوشتن سناریویی برای تصاحب خانه و خودروی گرانقیمت این زوج بود که سردی دستبند فولادی پلیس را بر مچ دستش حس کرد.
چه کارهای؟
تراشکارم.
چه شد که تصمیم به این قتل گرفتی؟
وقتی متوجه شدم آقا بهزاد خانهاش را فروخته و در خانه پول دارد این نقشه به ذهنم رسید و موضوع را به پسر داییام گفتم و او هم قبول کرد با من همراه شود. فکر پول بادآورده ما را به اینجا رساند البته مشکل مالی هم داشتیم.
چطور این زوج را کشتید؟
ابتدا به بهانه خرید ملک با آقا بهزاد قرار گذاشتم. او در باغچهاش در هشتگرد بود. با پسر داییام وارد خانه شده و او با میله آهنی ضربهای به سرش زد و بعد خفهاش کرد. بعد سراغ همسر او در گوهردشت رفتیم. چند کارتن با خود آوردم و ادعا کردم این جعبهها را حاج آقا فرستاده است. به بهانه گذاشتن کارتنها، وارد خانه شده و به این زن هم با میله ضربهای زده و خفهاش کردم. پارکینگ خانه شلوغ بود و دو ساعتی در خانه بودیم و رد خودمان را پاک کردیم. بعد جسد را در ماشین آقا بهزاد گذاشته و در پارکینگی در شهریار گذاشتیم. روز بعد هم جسد او را به باغچه برده و چالهای حفر کرده و دو جسد را دفن کردیم.
بعد چه کردید؟
ماشین را به پارکینگ خانه انتقال داده و قفل فرمان زدیم تا کسی به ما شک نکند. فرزندانش مدام تماس میگرفتند که پیامی برای آنها فرستادم که ما در مسیر ترکیه هستیم و اینجا آنتن ندارد.
چه اموالی سرقت کردید؟
مقداری دلار و طلا. دلارها را 30میلیون تومان و طلاها را 15میلیون تومان فروختیم.
ارزشش را داشت؟
پشیمانم. انگار شیطان در جلدم رفته بود.
تراشکارم.
چه شد که تصمیم به این قتل گرفتی؟
وقتی متوجه شدم آقا بهزاد خانهاش را فروخته و در خانه پول دارد این نقشه به ذهنم رسید و موضوع را به پسر داییام گفتم و او هم قبول کرد با من همراه شود. فکر پول بادآورده ما را به اینجا رساند البته مشکل مالی هم داشتیم.
چطور این زوج را کشتید؟
ابتدا به بهانه خرید ملک با آقا بهزاد قرار گذاشتم. او در باغچهاش در هشتگرد بود. با پسر داییام وارد خانه شده و او با میله آهنی ضربهای به سرش زد و بعد خفهاش کرد. بعد سراغ همسر او در گوهردشت رفتیم. چند کارتن با خود آوردم و ادعا کردم این جعبهها را حاج آقا فرستاده است. به بهانه گذاشتن کارتنها، وارد خانه شده و به این زن هم با میله ضربهای زده و خفهاش کردم. پارکینگ خانه شلوغ بود و دو ساعتی در خانه بودیم و رد خودمان را پاک کردیم. بعد جسد را در ماشین آقا بهزاد گذاشته و در پارکینگی در شهریار گذاشتیم. روز بعد هم جسد او را به باغچه برده و چالهای حفر کرده و دو جسد را دفن کردیم.
بعد چه کردید؟
ماشین را به پارکینگ خانه انتقال داده و قفل فرمان زدیم تا کسی به ما شک نکند. فرزندانش مدام تماس میگرفتند که پیامی برای آنها فرستادم که ما در مسیر ترکیه هستیم و اینجا آنتن ندارد.
چه اموالی سرقت کردید؟
مقداری دلار و طلا. دلارها را 30میلیون تومان و طلاها را 15میلیون تومان فروختیم.
ارزشش را داشت؟
پشیمانم. انگار شیطان در جلدم رفته بود.