عملیات مرصاد را اینبار از نگاه یکی از مسئولان سازمان منافقین ببینیم
فهمیدیم عبور از چهارزبر خودکشی است!
عملیات مرصاد را بارها به روایت رزمندگان و فرماندهان ارتشی، سپاهی و بسیجی شنیده و خواندهایم. تقریبا کسی نیست که نام این عملیات را نشنیده باشد و نداند که اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در مردادماه 1367 با هدف تصرف کرمانشاه (که آن روزها به نام باختران معروف بود) و پس از آن رسیدن به تهران و سایر شهرهای کشور، راه افتادند اما بالگردهای هوانیروز و رزمندگانی که دوباره از شهرهایشان به سمت جبهههای غرب سرازیر شده بودند، راهشان را در تنگه چهارزبر بستند و تمام... حالا میخواهیم پای روایت مریم سنجابی، مسئول پروندههای پرسنلی و عضو شورای رهبری سازمان منافقین بنشینیم و مرصاد را از دریچه نگاه او ببینیم.
1- دوم مرداد ۱۳۶۷ رجوی فرمان حمله به خاک ایران را صادر کرد. در جلسه توجیهی عملیات، مسعود رجوی ضمن اعلام عملیات گفت: ما قبل از آتشبس هم تصمیم به انجام این عملیات بزرگ داشتیم و میخواستیم آن را دیرتر انجام دهیم اما پذیرش قطعنامه کار ما را تسریع کرد و اگر الان اقدام نکنیم فرصت از دست خواهد رفت، زیرا بعد از این که بین ایران و عراق صلح شود در اینجا قفل میشویم و دیگر نمیتوانیم کاری انجام دهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل میشویم. رژیم (ایران) دیگر نیروی جنگی لازم را ندارد و نمیتواند نیروی جبهه را تأمین کند و هم از لحاظ نظامی تعادل خود را از دست داده و هم از لحاظ سیاسی در انزوای بینالمللی قرار دارد.
2- مسعود رجوی ادامه داد: کاری که میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است. چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند. حتی عراق هم ادعای گرفتن تهران را نکرده است اما ما میخواهیم برویم تهران را بگیریم. ما در این راه عاشوراگونه میرویم اما اینبار با زمانی که در ۳۰ خرداد ۶۰ شروع کردیم فرق میکند. چون آنموقع چشمانداز پیروزی نداشتیم ولی اینبار چشمانداز پیروزی داریم که خیلی ملموس است(!) اگر کسی حرف دیگری دارد باید بگذارد در میدان آزادی (تهران) بگوید و جمعبندی عملیات هم همانجا خواهد بود. نتیجه این عملیات هر چه باشد مبارک است و پیشاپیش پیروزی آن را تبریک میگویم.
3- مریم رجوی هم گفت: درست است بهدلیل وظیفهای که داریم عاشوراگونه وارد میشویم ولی در اینکه ما حتما پیروز میشویم هیچ شکی نیست. الان جبههها خالی شده و وقتی از جبهه آنطرفتر برویم کسی نیست جلوی ما را بگیرد. ما آنقدر میخواهیم با سرعت پیش برویم که در مسیر هم توقف نداریم و هرکس مجروح شد باید خودش مسأله خودش را حل کند(!)
4- عصر روز ۳ یا ۴ مرداد ۱۳۶۷ به قرارگاه سردار رسیدیم و متوجه شدیم نیروهای اصلی شب گذشته به سمت ایران حرکت کردهاند. قرارگاه سردار مملو از گلولههای کلاشینکف و سلاحهای سبک، نیمهسنگین و مهمات و دیگر سلاحها بود. برخلاف نظم همیشگی که در قرارگاه و پایگاههای سازمان همواره برقرار بود، در قرارگاه سردار همهچیز بههم ریخته بهنظر میرسید. در یک گوشه کارتنهای لباسهای نظامی روی زمین ریخته شده و در گوشهای دیگر تلی از جعبههای مهمات و گلولههای جنگی، قوطی کنسرو و جیره وسط حیاط رها شده بود. نابسامانی در همهجا موج میزد.
5- حوالی غروب که صدها ماشین شهری معروف به تککابین و دوکابین عراقی نو و پلاک نخورده از راه رسید، یکی از نفرات پشتیبانی برای جابهجایی و به خط کردن خودروها در زمین کناری قرارگاه وسط ما آمد و گفت هرکس رانندگی بلد است برای جابهجایی و کمک برود. تعدادی از نفرات برای کمک رفتند. سلاحهای خمپارهانداز نو و پر از گریس نیز از راه رسید و قرار بود آنها را با این خودروها به خط جلو منتقل کنند. ولی زمان و نیروی کافی برای آن کارها وجود نداشت.
6- ابتدا شهرهای کرند و اسلامآباد تسخیر شد ولی نیروها چون قصد پیشروی تا تهران را داشتند(!) توقف نمیکردند. پس از ۱۵۰ کیلومتر پیشروی و عبور از گردنه پاتاق در مسیر کرمانشاه به دشت وسیعی به نام حسنآباد در نزدیکی کرمانشاه رسیدند. گردنه بعدی چهارزبر نام داشت که جاده آسفالته از میان آن دشت و گردنه عبور میکرد. در آن محل نیروهای ایرانی با مقاومت غافلگیرانه توانستند جلوی عبور یگانها را سد کرده و نفرات را در دشت حسنآباد و بین دو گردنه محاصره کنند. نیروهای ایران در بالای گردنه و دو طرف کمین کرده بودند و هر خودرو و تانکی را که وارد گردنه میشد بهراحتی میزدند. خبر به فرماندهی مخابره شد ولی دستور آمده بود که با تمام قوا حمله کنید.
7- به همین دلیل نیروها صبر کردند تا در تاریکی شب تهاجم را شروع کنند. ساعت ۱۲ شب فرمان حمله مجدد صادر شد و یگانهای پیشتاز با سرعت تمام به سمت گردنه حرکت کردند. اولین خودرویی که روی گردنه رسید در دم مورد اصابت قرار گرفت و هشت نفر سرنشین خودرو کشته شدند. از تمامی خودروها و تانکهای جلودار حتی یک خودرو کاسکاول نیز نتوانست عبور کند و همه به عقب رانده و نیروها در همان نقطه مجددا زمینگیر شدند. ظهر روز بعد طبق فرمان، مجددا یک حمله غافلگیرانه در دستور قرار گرفت. قرار بر این بود که دو یگان به دو طرف گردنه با قدرت آتش کرده تا یک یگان بتواند از تنگه عبور کند. باز هم نتیجه همان شد و باز هم اولین خودرویی که به بالای گردنه رسید، با آتش نیروهای مستقر واژگون شد و نفرات آن همه کشته شدند و خودروی دوم و سوم نیز همینطور و یگان جلودار به کلی از هم پاشید.
8- بسیاری از افراد کشته و مجروح شدند. افراد باقیمانده خسته و کوفته درحالیکه چند شبانهروز نخوابیده بودند توان زیادی نداشتند. در شب دوم نیز رجوی فرمان داده بود عقبنشینی نداریم و به هر قیمت شده با عملیات انتحاری بایستی از تنگه عبور کرد. مرحله سوم فرارسید. عدهای شروع به حمله به بالای بال نمودند تا راه تنگه باز شده و یگانها بتوانند عبور کنند. درگیری شدیدی رویداد ولی بازهم با شروع حرکت یگانها به سمت تنگه، نیروهای پیشرویکننده با قوای جدیدی که به تنگه رسیده بودند درگیر شدند. ماشینها یکی پس از دیگری مورد اصابت قرار گرفته و واژگون میشدند و آتش میگرفتند. در آخر حتى یک نفر یا یک خودرو نتوانست سالم از گردنه دوم عبور کند.
9- همه نفرات سازمان فهمیده بودند عبور از تنگه چهارزبر خودکشی است و امکان عبور نیست، ولی رجوی دیوانهوار فرمان حمله میداد تا جایی که دیگر خودرو و یگان ضربهنخوردهای باقی نماند. حدود 3000 نفر در همان محل کشته و مجروح و ماشینها و زرهیها از دور خارج شدند. چند شبانهروز کسی نخوابیده بود و نفراتی هم که جان به در بردند در گوشهگوشه شیارها، یا خوابشان برده بود یا به دلیل خستگی از حال میرفتند. یگانها ازهمگسیخته و در دشت پراکنده شده بودند و به اجبار گروههایی بدون فرمان شروع به عقبنشینی کردند. با دستور بمباران از طرف ایران یگانهایی که در قسمتهای عقب بودند و تا آن زمان ضربه نخورده بودند نیز مورد اصابت قرار گرفتند.
10- تعداد بسیار زیادی کشته و مجروح شدند. تعدادی هم که زنده مانده و نتوانستند عقبنشینی کنند آواره کوه و دشت شدند. تعدادی نیز به سمت ایران رفتند و تعداد محدودی اسیر شدند. گفته میشد یکسری نفرات نیز که در محدودهای گیر افتاده بودند اقدام به خودکشی کردند. جمعیتی اندک همراه با تعدادی از مجروحان توانستند جان سالم به در ببرند. جمعیتی بین 200 تا 300 نفر که در قرارگاه مرزی سردار بهعنوان نیروی ذخیره و پشتیبان بودیم و سازمان بهعلت بههمریختگی شرایط امکان استفاده از ما و انتقال به آن طرف مرز را پیدا نکرده بود، تنها بازماندگان سالم نبرد بودیم. نیروهای ایران با این عملیات غافلگیرانه که «مرصاد» نامیده شد سازمان را با تلفات زیاد و یک شکست بزرگ نظامی مواجه نمودند. این عملیات با بسیج سراسری در ایران و داوطلبان زیادی که به استانهای غربی رفته بودند، در چند ساعت به پایان رسید.
روایت مستند مریم سنجابی
انتشارات «انجمن پیشکسوتان سپاس» چند سالی است تلاش دارد با تمرکز بر زندگینامه و سیره شهدای اطلاعات و امنیت کشور، یاد آنها را در قالب کتابهایی که منتشر میکند زنده نگهدارد. این انتشارات در کتاب «سراب آزادی» روایت مستند مریم سنجابی، مسئول پروندههای پرسنلی و عضو شورای رهبری سازمان منافقین را در اختیار خوانندگان قرار داده است. این کتاب را میشود از طریق صفحههای مجازی این انتشارات تهیه کرد.
میثم رشیدی مهرآبادی - دبیر گروه پایداری
2- مسعود رجوی ادامه داد: کاری که میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است. چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند. حتی عراق هم ادعای گرفتن تهران را نکرده است اما ما میخواهیم برویم تهران را بگیریم. ما در این راه عاشوراگونه میرویم اما اینبار با زمانی که در ۳۰ خرداد ۶۰ شروع کردیم فرق میکند. چون آنموقع چشمانداز پیروزی نداشتیم ولی اینبار چشمانداز پیروزی داریم که خیلی ملموس است(!) اگر کسی حرف دیگری دارد باید بگذارد در میدان آزادی (تهران) بگوید و جمعبندی عملیات هم همانجا خواهد بود. نتیجه این عملیات هر چه باشد مبارک است و پیشاپیش پیروزی آن را تبریک میگویم.
3- مریم رجوی هم گفت: درست است بهدلیل وظیفهای که داریم عاشوراگونه وارد میشویم ولی در اینکه ما حتما پیروز میشویم هیچ شکی نیست. الان جبههها خالی شده و وقتی از جبهه آنطرفتر برویم کسی نیست جلوی ما را بگیرد. ما آنقدر میخواهیم با سرعت پیش برویم که در مسیر هم توقف نداریم و هرکس مجروح شد باید خودش مسأله خودش را حل کند(!)
4- عصر روز ۳ یا ۴ مرداد ۱۳۶۷ به قرارگاه سردار رسیدیم و متوجه شدیم نیروهای اصلی شب گذشته به سمت ایران حرکت کردهاند. قرارگاه سردار مملو از گلولههای کلاشینکف و سلاحهای سبک، نیمهسنگین و مهمات و دیگر سلاحها بود. برخلاف نظم همیشگی که در قرارگاه و پایگاههای سازمان همواره برقرار بود، در قرارگاه سردار همهچیز بههم ریخته بهنظر میرسید. در یک گوشه کارتنهای لباسهای نظامی روی زمین ریخته شده و در گوشهای دیگر تلی از جعبههای مهمات و گلولههای جنگی، قوطی کنسرو و جیره وسط حیاط رها شده بود. نابسامانی در همهجا موج میزد.
5- حوالی غروب که صدها ماشین شهری معروف به تککابین و دوکابین عراقی نو و پلاک نخورده از راه رسید، یکی از نفرات پشتیبانی برای جابهجایی و به خط کردن خودروها در زمین کناری قرارگاه وسط ما آمد و گفت هرکس رانندگی بلد است برای جابهجایی و کمک برود. تعدادی از نفرات برای کمک رفتند. سلاحهای خمپارهانداز نو و پر از گریس نیز از راه رسید و قرار بود آنها را با این خودروها به خط جلو منتقل کنند. ولی زمان و نیروی کافی برای آن کارها وجود نداشت.
6- ابتدا شهرهای کرند و اسلامآباد تسخیر شد ولی نیروها چون قصد پیشروی تا تهران را داشتند(!) توقف نمیکردند. پس از ۱۵۰ کیلومتر پیشروی و عبور از گردنه پاتاق در مسیر کرمانشاه به دشت وسیعی به نام حسنآباد در نزدیکی کرمانشاه رسیدند. گردنه بعدی چهارزبر نام داشت که جاده آسفالته از میان آن دشت و گردنه عبور میکرد. در آن محل نیروهای ایرانی با مقاومت غافلگیرانه توانستند جلوی عبور یگانها را سد کرده و نفرات را در دشت حسنآباد و بین دو گردنه محاصره کنند. نیروهای ایران در بالای گردنه و دو طرف کمین کرده بودند و هر خودرو و تانکی را که وارد گردنه میشد بهراحتی میزدند. خبر به فرماندهی مخابره شد ولی دستور آمده بود که با تمام قوا حمله کنید.
7- به همین دلیل نیروها صبر کردند تا در تاریکی شب تهاجم را شروع کنند. ساعت ۱۲ شب فرمان حمله مجدد صادر شد و یگانهای پیشتاز با سرعت تمام به سمت گردنه حرکت کردند. اولین خودرویی که روی گردنه رسید در دم مورد اصابت قرار گرفت و هشت نفر سرنشین خودرو کشته شدند. از تمامی خودروها و تانکهای جلودار حتی یک خودرو کاسکاول نیز نتوانست عبور کند و همه به عقب رانده و نیروها در همان نقطه مجددا زمینگیر شدند. ظهر روز بعد طبق فرمان، مجددا یک حمله غافلگیرانه در دستور قرار گرفت. قرار بر این بود که دو یگان به دو طرف گردنه با قدرت آتش کرده تا یک یگان بتواند از تنگه عبور کند. باز هم نتیجه همان شد و باز هم اولین خودرویی که به بالای گردنه رسید، با آتش نیروهای مستقر واژگون شد و نفرات آن همه کشته شدند و خودروی دوم و سوم نیز همینطور و یگان جلودار به کلی از هم پاشید.
8- بسیاری از افراد کشته و مجروح شدند. افراد باقیمانده خسته و کوفته درحالیکه چند شبانهروز نخوابیده بودند توان زیادی نداشتند. در شب دوم نیز رجوی فرمان داده بود عقبنشینی نداریم و به هر قیمت شده با عملیات انتحاری بایستی از تنگه عبور کرد. مرحله سوم فرارسید. عدهای شروع به حمله به بالای بال نمودند تا راه تنگه باز شده و یگانها بتوانند عبور کنند. درگیری شدیدی رویداد ولی بازهم با شروع حرکت یگانها به سمت تنگه، نیروهای پیشرویکننده با قوای جدیدی که به تنگه رسیده بودند درگیر شدند. ماشینها یکی پس از دیگری مورد اصابت قرار گرفته و واژگون میشدند و آتش میگرفتند. در آخر حتى یک نفر یا یک خودرو نتوانست سالم از گردنه دوم عبور کند.
9- همه نفرات سازمان فهمیده بودند عبور از تنگه چهارزبر خودکشی است و امکان عبور نیست، ولی رجوی دیوانهوار فرمان حمله میداد تا جایی که دیگر خودرو و یگان ضربهنخوردهای باقی نماند. حدود 3000 نفر در همان محل کشته و مجروح و ماشینها و زرهیها از دور خارج شدند. چند شبانهروز کسی نخوابیده بود و نفراتی هم که جان به در بردند در گوشهگوشه شیارها، یا خوابشان برده بود یا به دلیل خستگی از حال میرفتند. یگانها ازهمگسیخته و در دشت پراکنده شده بودند و به اجبار گروههایی بدون فرمان شروع به عقبنشینی کردند. با دستور بمباران از طرف ایران یگانهایی که در قسمتهای عقب بودند و تا آن زمان ضربه نخورده بودند نیز مورد اصابت قرار گرفتند.
10- تعداد بسیار زیادی کشته و مجروح شدند. تعدادی هم که زنده مانده و نتوانستند عقبنشینی کنند آواره کوه و دشت شدند. تعدادی نیز به سمت ایران رفتند و تعداد محدودی اسیر شدند. گفته میشد یکسری نفرات نیز که در محدودهای گیر افتاده بودند اقدام به خودکشی کردند. جمعیتی اندک همراه با تعدادی از مجروحان توانستند جان سالم به در ببرند. جمعیتی بین 200 تا 300 نفر که در قرارگاه مرزی سردار بهعنوان نیروی ذخیره و پشتیبان بودیم و سازمان بهعلت بههمریختگی شرایط امکان استفاده از ما و انتقال به آن طرف مرز را پیدا نکرده بود، تنها بازماندگان سالم نبرد بودیم. نیروهای ایران با این عملیات غافلگیرانه که «مرصاد» نامیده شد سازمان را با تلفات زیاد و یک شکست بزرگ نظامی مواجه نمودند. این عملیات با بسیج سراسری در ایران و داوطلبان زیادی که به استانهای غربی رفته بودند، در چند ساعت به پایان رسید.
روایت مستند مریم سنجابی
انتشارات «انجمن پیشکسوتان سپاس» چند سالی است تلاش دارد با تمرکز بر زندگینامه و سیره شهدای اطلاعات و امنیت کشور، یاد آنها را در قالب کتابهایی که منتشر میکند زنده نگهدارد. این انتشارات در کتاب «سراب آزادی» روایت مستند مریم سنجابی، مسئول پروندههای پرسنلی و عضو شورای رهبری سازمان منافقین را در اختیار خوانندگان قرار داده است. این کتاب را میشود از طریق صفحههای مجازی این انتشارات تهیه کرد.
میثم رشیدی مهرآبادی - دبیر گروه پایداری