تلخی بی‌پایان

تلخی بی‌پایان

میثم امیری نویسنده

تلخی‌اش هنوز با من یکی مانده. نه به خاطر این که میرحسین گفت نتیجه انتخابات را قبول ندارد. بالاخره ممکن است همیشه یک طرف انتخابات بگوید نتیجه را قبول ندارد. داستان انتخابات ممکن است همیشه پیچیده شود. هرچند رهبری از آنها خواست بیایند، بنشینند و صحبت کنند که جز یکی از منتقدان، دو نفر دیگر نیامدند.
تلخی‌اش با من مانده نه به خاطر این که عده‌ای آمدند توی خیابان و گفتند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران. این هم می‌توانست نظر تعدادی از افراد‌ باشد. هیچ جای خلقت خدا عیب پیدا نمی‌کند اگرعده‌ای با آدم هم‌نظر نباشند. البته که این ماجرا هم در یک اتفاق بزرگ و تلخ تاریخی به یک تحلیل واقعی رسید. تجلیل استثنایی مردم از قاسم سلیمانی درست در برابر این شعار قابل تحلیل است.
تلخی‌اش با من مانده نه حتی به خاطر این که مردم توی ۲۵ و ۲۸ خرداد در تهران ریختند بیرون و نسبت به نتیجه انتخابات معترض شدند. چون از سال 1358 تا آن موقع همیشه کسری از مردم تهران در انتخابات‌ شرکت نمی‌کردند؛ آنها انگیزه داشتند که آن موقع معترض باشند. بعضی از آنها به من می‌گفتند از سال ۵۷ تا الان چنین تجربه‌ای نداشته‌اند.
هیچ‌کدام از اینها برای من اینقدر تلخی نداشت. باید تکثر دیدگاه‌های مردم ایران را پذیرفت. عبارت «اگر با جمهوری اسلامی مخالف هستید، به خاطر ایران در انتخابات شرکت کنید» را در ادبیات رهبر انقلاب شنیده‌ایم. رهبری ناظر به رویدادهای اجتماعی و حوادث سیاسی نبض جامعه را درمی‌یابند. مردم هم همیشه جایشان را در صحبت‌های رهبری پیدا کردند. الان که به ۱۲سال پیش فکر می‌کنم تنها یک چیز کامم را تلخ می‌کند. فرقه مسعود رجوی از میرحسین حمایت کرد و میرحسین واکنش درخوری نشان نداد. نیامد جلوی دوربین بنشیند و بگوید: سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم/ ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم.
آقا و خانم رجوی اگر من توی این نظام بالای دار هم بروم، به حمایت شما احتیاجی ندارم. خیانت شما در همراهی با صدام برای پر پر کردن «گل‌های داوودی» آن‌چنان قلب من و ایرانیان را به درد آورده‌است که جز با مجازات شما آرام نمی‌گیرد.
کاش می‌گفت: شما آن اندازه حقیر هستید که شایسته فراموشی باشید؛ ولی یک سیاست‌مدار نمی‌تواند آن اندازه سنگدل باشد که در برابر حمایت شما سکوت کند. این را باید در همان روزهای بعد از انتخابات می‌گفت. باید توی همان خرداد ۸۸ صدای آنها را در نطفه خفه می‌کرد. این کاری بود که باید میرحسین می‌کرد و نکرد؛ تلخ‌تر از این مگر می‌شود؟