وجود برخی فیلمهای ضعیف در چهلمین جشنواره فیلم فجر باعث اعتراض مخاطبان و منتقدان شده است
ضربه چرخشی به هیات انتخاب
در همین چند روزی که از چهلمین جشنواره فیلم فجر گذشته، ماجراها و اتفاقات ریز و درشتی در خانه جشنواره و خود فیلمها افتاده که یک نویسنده و کارگردان خوش ذوق میتواند آنها را در فیلمی جذاب و نمکین گردآوری کند و سال بعد با اعتماد به نفس – البته نه به اندازه اعتماد به نفس بعضی از فیلمسازان حاضر در این دوره- به دبیرخانه چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر ارائه کند. آنچه در این چند روز بیشتر از همه به چشم میخورد، عنایت مخاطبان بهویژه اهالی رسانه و منتقدان به هیات محترم انتخاب است و تقریبا خیلیها در این زمینه هم نظرند که بعضی (شاید هم بیشتر فیلمها) با چه متر و معیار و سلیقهای برای حضور در این دوره جشنواره پذیرفته شدهاند. البته این هجوم به هیات انتخاب منحصر به این دوره نیست و مسبوق به سابقه است و به دلیل تفاوت سلایق، تقریبا همواره این مساله و اعتراض نسبت به بعضی از فیلمهای حاضر در جشنواره وجود دارد اما به نظر میرسد شدت این اعتراضات از دورههای قبل بیشتر است و آن ترس و دلهره و نگرانی که از انتشار اسامی 22فیلم سودای سیمرغ وجود داشت، حالا و در روزهای برگزاری جشنواره و در مواجهه با خود فیلمها به حقیقتی تلخ تبدیل شده و انتخاب بعضی فیلمها برای یک رقابت مهم و جدی سینمایی واقعا باعث تعجب است. البته باید دید در روزهای پیش رو با چه فیلمهای دیگری غافلگیر میشویم. عجالتا برویم و ببینیم طی این روزها در خانه جشنواره چه خبر بوده تا بعد.
همین سرچراغی و تا خاک مرده سرد نشده و یادمان نرفته، یک تمشک طلایی افتخاری به حسین نمازی برای ساخت فیلم شادروان بدهیم. اول به خاطر متن و کارگردانی بد ایدهای که میتوانست فیلم درخشانی از آن درآید و دوم هم به خاطر آن متنی که در رسانهها منتشر کرد و اصرار داشت بگوید فیلم من کمدی نیست.
آقای نمازی عزیز! شما خیلی هم دلتان بخواهد فیلم شما کمدی باشد که واقعا هم نیست، یعنی خواستهاید و نتوانستهاید کمدی بسازید. کمدی، ارج و قرب و افتخار دارد و بهترینهایش را بزرگانی چون چاپلین و بیلی وایلدر و هاوارد هاوکس و داریوش مهرجویی و دیگران ساختهاند و طبیعتا منظور شبه کمدیهای سخیف و بیمایه سینمای ایران در این چند سال اخیر نیست.
اما متاسفانه شادروان به عنوان فیلم جدی هم بلاتکلیف است و تکلیف خودش با خودش معلوم نیست. بسیاری از موقعیتها، صحنهها، دیالوگها و شخصیتپردازیها(تیپ)، نشانه کمدی دارند و میخواهند از مخاطب خنده بگیرند اما به قدری لوس و مضحک و ناتوان هستند که نمیتوانند موفق به این کار شوند و بعد با بعضی لحظات مثلا تلخ و تراژیک و جدی، فیلم میخواهد ناتوانیاش در کمدی را
ماستمالی کند.
موقعیتی که مهرجویی قبلا به بهترین شکل و در مهمان مامان، آن را به تصویر کشیده بود. بازی بد سینا مهراد با آن لباس مارادونا تکمیل میشود. سوءاستفاده از نام مارادونا، با آن دیالوگهای بد جوان به اوج میرسد و میتوان آن را دهنکجی ناخواستهای به فیلم دست خدا ساخته پائولو سورنتینو دانست.
اما به نظرم بهجز این باید یک تمشک طلایی افتخاری هم به مسعودفراستی تقدیم کنیم که شادروان را یکی از سه فیلم برتر جشنواره و بازی سینا مهراد را معرکه دانست.
امین حیایی شوخی ندارد
تا قبل از این فکر میکردیم، نوبتی هم باشد نوبت سیمرغ جواد عزتی برای بازی در مرد بازنده یا پژمان جمشیدی برای بازی در علفزار است؛ دو بازیگری که هنوز موفق به گرفتن سیمرغ نشدهاند. «تا سه نشه بازی نشه» برای عزتی که جواب نداد و این بازیگر برای سه بازی خوبش در ماجرای نیمروز، ماجرای نیمروز: رد خون و آتابای فقط نامزد سیمرغ بود و این جایزه را به دست نیاورد. جمشیدی هم تا به حال دو بار برای بازی در فیلمهای سوءتفاهم و شیشلیک، نامزد این جایزه بوده و میتواند «تا سه نشه بازی نشه» در این دوره برایش محقق شود. اما حالا و بعد از تماشای برف آخر، این احتمال قوی وجود دارد که عزتی و جمشیدی، کماکان در نوبت دریافت سیمرغ باقی بمانند و رقابتشان را همینطور داغ و نفسگیر و پرتعلیق ادامه دهند، چرا که امین حیایی، یک بازیگر از قضا قبلا سیمرغ گرفته (سال 86 و برای فیلم شب) با بازی در نقش یک دامپزشک به نام یوسف، بهقدری خوب و متفاوت بازی کرده که میتواند جدیترین رقیب برای عزتی و جمشیدی و دیگر بازیگران نقشهای اول مرد این دوره جشنواره فیلم فجر باشد. حیایی بهجز اینکه در این فیلم هیچ نشانی از آن بازیگر شیرین و شوخ ندارد، هم با چالش یک نقش متفاوت و در یک موقعیت سخت احساسی و انسانی روبهرو بود و هم به لحاظ شرایط بازی و حضور در آن برف انبوه و سرما، تاب و تحمل بالای خود را نشان داد. سکانسهای او با حیوانات هم از جمله موارد قابل اشاره است که بخش زیادی از احساس و باورپذیری آنها به جسارت و بازی خوب حیایی ربط دارد، بهویژه آن سکانس شیردادن با دست به گاو یا جراحی گرگ زخمی.
تتو کنید و اسم فیلم تحویل بگیرید
در نشست رسانهای فیلم علفزار، خبرنگاری از بهرام رادان، تهیهکننده فیلم، وجه تسمیه اثر را پرسید اما رادان توضیحی نداد و برداشت این عنوان را به عهده خود مخاطبان گذاشت. کاری به این نداریم که فیلم رادان و رفقا، نشانی از شکوه علفزار نداشت و به دلیل شخصیتهای پلشت، فرومایگی علفزار را به نمایش میگذاشت. اما الان بحث سر انتخاب اسم فیلم لایههای دروغ است که ربط چندانی به فیلم نداشت و لایههای پیاز بیشتر از دروغهای آن بود. یعنی به قدری با فیلم صاف و ساده و بیلایهای طرف هستیم که نمیتوان دلیل انتخاب این اسم را برای آن موجه دانست. فقط در یکی از صحنههای فیلم و در زندان، یکی از زندانیها روی بازویش عبارت لایههای دروغ را تتو و خالکوبی کرده بود. یعنی اگر این زندانی روی دستش، «سلطان غم مادر» را تتو کرده بود، احتمالا اسم فیلم رامین سهراب هم همین میشد. راستش چند وقت فیلم که بنیاد سینمایی فارابی، بهتدریج خبر تولیدات تازه یا آثار مشارکتیاش را رونمایی و درباره آنها اطلاعرسانی میکرد، به اسم لایههای دروغ هم برخورده بودیم اما باتوجه به حال و هوای اکشن فیلم و سطح عمدتا پایین این آثار، اصلا تصور نمیکردیم چنین فیلمی در جشنواره فیلم فجر پذیرفته شود اما هیات انتخاب با این انتخاب، سیلی محکمی به خیالات باطل ما و هر تماشاگری زد که گمان میکرد جشنواره فجر، جای چنین فیلمهایی نیست. اگرچه کماکان میشود به آرزو و خواست سهراب برای احیای ژانر اکشن سینمای ایران احترام گذاشت و انصافا هم او با تبحر و توانایی بدنیاش، صحنههای اکشن فیلم را خوب از آب درآورده اما به قدری باقی چیزهای فیلم از جمله فیلمنامه و بازیها ضعیف است که همان قوت صحنههای اکشن را هم تحت تاثیر قرار میدهد. در ضمن تقریبا یک ساعت از فیلم میگذرد تا تماشاگر با صحنههای اکشن و درگیری مواجه شود. این چه فیلم اکشنی است که زدوخوردهایش اینقدر دیر شروع میشود؟ سهراب در مصاحبهای گفته، میخواهد در آینده فیلم جکی چانی در ایران بسازد. کاش همین لایههای دروغ را با سبک و سیاق جکی چان و با چاشنی کمدی میساخت. اما حالا به دلیل ضعفهای آشکار فیلمنامه و شخصیتپردازیها و بازیهای ضعیف، لایههای دروغ به یک جکی چان سرراهی و کمدی ناخواسته تبدیل شده است. میان انواع و اقسام این صحنههای ناخواسته خندهدار، از قضا با صحنه جالبی طرفیم که از جنس جکی چان است و نشان میدهد سهراب توانایی و قریحه این شیوه را دارد. در جایی از فیلم که سهراب، آدم بدها را لت و پار میکند، یکی را هم با شعله باربیکیو به آتش میکشد اما بعد انگار بلافاصله یادش میآید آتشنشان است، نه آتشافروز. برای همین سریع میگردد و از همان اطراف پتویی برمیدارد و بدمن شعلهور را خاموش میکند. همانطور که انتظار میرفت، نشست خبری لایههای دروغ، محل آماج حملات اهالی رسانه به کیفیت پایین فیلم و چرایی انتخاب این اثر برای جشنواره بود. در این میان سهراب و یکی از تهیهکنندههای فیلم(محسن صرافی) سعی میکردند با خویشتنداری جواب سوالات و انتقادات پرشمار را بدهند. با این حال یکجا سهراب به شکل بانمکی از کوره در رفت. او وقتی با انتقاد یکی از منتقدان روبهرو شد، به سختیهای تولید اکشن و نقش خودش اشاره کرد و چند بار پرسید پشتصحنههای فیلم را دیدی؟ (که در تیتراژ پایانی پخش شد) که منتقد جواب داد نه. سهراب هم با لحن جالبی گفت برات واتساپ میکنم.
کابوس سینما
فکر کنید سئانس اول یک روز جشنوارهای را با فیلم درمجموع خوب ملاقاتخصوصی شروع کنید و با فاجعهای به نام ماهان و کوبیده ماسیده جشنواره تمام کنید و باعث شود شب، کابوس ببینید. اینجاست که ضمن تشکر از هیات انتخاب برای انتخاب آن فیلم اول، با احترام و به قصد مزاح از رامین سهراب میخواهید باتوجه به مهارتش در هنر رزمی، از طرف ما و شما یک ضربه چرخشی سرخوشانه و دوستانه و نمایشی، نثار همین هیات محترم کند، هم به خاطر انتخاب فیلم ماهان به کارگردانی حمید شاهحاتمی و تهیهکنندهای پدرش علی شاهحاتمی (که سالها قبل فیلم رویای سینما را با هم ساخته بودند) و هم به علت انتخاب فیلم لایههای دروغ و هم چند فیلم ناخوش احوال دیگر. ماهان از همان شروع و نمای اول، نشان از فیلمی با قصه و بازیهای بد دارد و متاسفانه توبه هم نمیکند و همین مسیر سهلانگارانه را تا پایان ادامه میدهد. کم نبودند تماشاگرانی که در مخالفت با فیلم، سالن سینمای خانه جشنواره در برج میلاد را ترک کردند و کم نبودند که به بدی و مضحکی صحنهها و دیالوگها و بازیها خندیدند و معترض شدند. با این حال علیشاهحاتمی هنگام نشست خبری، چند بار کاسه صبرش لبریز شد و به جای پاسخ، سوال خبرنگاران را باعث تاسف دانست و حمید شاهحاتمی هم با همه صبوری و آرامشاش، جایی اشاره کرد که نقد و نظر مخاطبان برایش مهم نیست. اگرچه مضمون فیلم درباره بیماران و کودکان سرطانی و نیت سازندگان ارزشمند است و تخصیص عواید این فیلم به همین منظور، ارزش کار را بالاتر میبرد اما این هیچ مجوزی برای ساخت یک فیلم بد صادر نمیکند و میشد مسیرهای بسیار بهتری را برای روایت این قصه انسانی طی کرد. میان انبوه کم و کاستیها و ایرادات فیلم، اشاره به یک مورد در این فرصت کفایت میکند تا دریابید ماهان چگونه اثری است و هیات انتخاب فیلمها را با چه متر و معیاری برای حضور در بخش مسابقه پذیرفته است. رنگ موی ماهان را از اول قصه، قهوهای دیدیم اما این رنگ در بعضی سکانسها تغییر کرد و مشکی شد. وقتی در نشست خبری فیلم از هادی لطفی، طراح گریم کار دلیل این تغییررنگ ناگهانی را پرسیدند، گفت: «ما در زمان تست گریم، موهای امین نظری را رنگ کردیم و همانطور که میدانید رنگمو به مرور زمان تغییر میکند و نکته بعدی این بود که کرونا گاهی باعث تعویق فیلمبرداری شد، به همین دلیل این تفاوتها اتفاق افتاد!» این جواب، به نوبه خود حکایت از کیفیت برخی یا غالب فیلمهای این دوره جشنواره و انتخاب بحثانگیز آنها دارد و باعث میشود به شکل بدبینانه و شوخطبعانه و چه بسا غیرمنصفانهای، سر شوخی را با تخصص، دانش، سلیقه و نظر هیات محترم انتخاب باز و تصور کنیم آنها چنین فیلمهایی را در یک اردو و دورهمی زمستانی و برای محک زدن صبر و آستانه تحمل تماشاگران و اهالی رسانه و منتقدان، انتخاب و گلچین کردهاند.
-
الگوسازی جز با کار هنری انجام نمیشود
-
سرنوشت 6 خنداننده به رای مردم واگذار شد
-
ضربه چرخشی به هیات انتخاب
-
تسویهحساب تروریستها
-
عملیات نفوذ به یخچال روز رستاخیز
-
توطئه انگلیسی علیه زبان فارسی
-
اسلحهای که شلیک نکرد
-
راه شهدا، الگوی دوره تحول رسانهملی خواهد بود
-
قسم به فریاد آخر
-
رسانه و توجه به حقوق مخاطب
-
امام در پاریس چه نظری درباره آمریکا داشت؟
-
حمله به امنیت روانی جامعه