نقشه راه کاخ سفید در اوکراین
گرچه رسانههای غربی به صورت عامدانه بر متن منازعه اوکراین و آنچه در جنگ میگذرد، تمرکز زیادی کردهاند، اما بررسی فرامتن این منازعه و ترکیب آن با دیگر مولفههای تحلیلی نشان میدهد با صحنه پیچیده و خطرناکی مواجه هستیم. آمریکا و انگلیس به عنوان دو عضو ارشد ناتو هر دو اصرار دارند جنگ اوکراین در برهه کنونی متوقف نشود، حتی اگر کییف و خارکیف و ماریوپل به تلی از خاکستر تبدیل شوند! به عبارت بهتر برای واشنگتن و لندن، مهم است که بحران در محیطی پیرامونی روسیه (آسیای مرکزی و اروپای شرقی و حتی شمال اروپا) جریان داشته باشد. یکی از اصلیترین دلایل سوق دادن دو کشور سوئد و فنلاند به سوی عضویت در ناتو، تقویت همین بحران مزمن بوده است. به عبارت بهتر، غرب تلاش میکند حتی در صورت پایان یافتن جنگ اوکراین، اصل منازعه را میان روسیه و بازیگران اروپایی حفظ کند.
سیاست و راهبرد کلان آمریکا در چنین شرایطی کاملا مشخص است! این راهبرد، بر مبنای ایجاد گرههای کور امنیتی جدید در نظام بینالملل استوار شده است. اکنون مقامات آمریکایی علاوهبر غرب آسیا که نقطه کانونی مداخلهگرایی آنها بوده است، درصدد هستند بحرانهای مستمر، عمیق و دامنهداری را در دیگر نقاط جهان خلق کرده و آنها را تقویت کنند. حمایت تسلیحاتی گسترده غرب از دولت زلنسکی در کییف شدیدا قابل تامل است. هدف آمریکا از این بحرانسازی گسترده در جهان، تغییر شکل مداخلهگرایی جهانی واشنگتن به بهانه مواجهه با این بحرانهاست. این تغییر شکل، بر مبنای عدم حضور مستقیم در میدان نبرد، حمایت از مهرههای نیابتی و تقویت خصلت تخریب زیرساختی استوار خواهد بود.
نقطه آشکارساز یک منازعه
در یک تحلیل زیربنایی، میتوان تصریح کرد که بحران اوکراین، عامل رویارویی دوباره روسیه و غرب نیست، بلکه «نقطه آشکارساز» تقابل کاخ سفید و کاخ کرملین در ابتدای هزاره سوم محسوب میشود. در دوران ریاست جمهوری بوش پسر، معاون وی یعنی دیک چنی به صورت صریح خواستار اتحاد کشورهای مشترکالمنافع سابق در راستای مقابله با نفوذ و استیلای مسکو و درهم شکستن پایههای اتحاد اوراسیایی مدنظر پوتین شده بود. در این میان عدهای از اعضای حزب «روسیه واحد» تصور میکردند جابهجایی قدرت میان کبوترها و بازها در کاخ سفید میتواند رابطه واشنگتن - مسکو را به رابطهای دوستانه تبدیل کند! همین محاسبه غیرمنطقی کافی بود تا ایالات متحده آمریکا پایه مداخلهای تازه را در اوکراین پس از انتخابات سال 2010 میلادی و پیروزی یانوکوویچ پیریزی کند.
روسیه زمانی دوباره به خود آمد که زمان تا حدود زیادی به ضرر مسکو از دست رفته بود. با این حال ولادیمیر پوتین توانست «تهدیدات میلیتاریستی» خود را چاشنی «برگ برنده انرژی مسکو در برابر غرب» کرده و محاسبات غرب در کییف را بر هم زند. روسیه مدتهاست درصدد احیای قطبیت از دست رفته خود در نظام بینالملل است. مقامات روسی بهوضوح دریافتهاند که اگر استراتژی گسترش ناتو به شرق را در همین نقطه متوقف نسازند، قطعا در آینده با محاصره راهبردی همهجانبه خود مواجه خواهند شد. مطابق طرح کلان غرب، غیر از اوکراین کشورهای گرجستان، مولداوی و آذربایجان نیز در نوبت پیوستن به پیمان آتلانتیک شمالی قرار دارند. با این حال، اوکراین نقطه اول این بازی خطرناک راهبردی - امنیتی محسوب می شود! پوتین معتقد است بازی باید از همین نقطه مهار گردیده و پایان پیدا کند.
سناریوهای قابل پیشبینی
براساس هر سناریویی که در اوکراین رخ دهد، منازعه غرب و مسکو در آینده نیز ادامه پیدا خواهد کرد. نخستین سناریو این است که روسیه با باقیمانده نظامیان حرفهای، وظیفه و حتی شماری از یگانهای ارتش بلاروس با تشدید حملات خود و تکیه به استراتژی زمین سوخته، هرچه را که در اوکراین پیش روی آن قرار دارد، نابود کند، مقاومت ارتش را بشکند و کنترل کییف را به دست گیرد. سناریوی دیگر میتواند تقسیم اوکراین به دو پاره باشد؛ روسیه با توجه به اراضی تصرفی در شمال، شرق و جنوب اوکراین و پیشروی بیشتر به طرف رودخانه دنیپر و تثبیت کنترل خود بر این مناطق، یک دولت در آنجا بگمارد. سناریوی سوم نیز تکیه بر دیپلماسی و اکتفا بر موافقت اوکراین با عدم پیوستن به ناتو و به رسمیت شناختن دو فاکتور استقلال مناطق شرقی است. تاکنون مورد نخست (اتخاذ سیاست بیطرفی از سوی اوکراین) محقق شده است. به عبارت بهتر، اوکراینیها با عدم پیوستن به ناتو و تضمیندهی در اینخصوص با روسیه موافقت کردهاند.
حسین یاری - گروه بین الملل